فرهنگ عامـیانـهء پامـیر بدخشان وثیقهء سنتهای
بجا ماندهء آریـانای کهن و امانت تاریخی نیـاکان ما
ابتدای سخن را بنام خالقو مکان پدید آرندهء نارو نور، جواب مسئله ع اسب نعل کفش دانای آشکار و نـهان آغاز مـینمایم کـه پی مور بر هستی او گواه وبرگ درختان سبز دفتر قدرت وصنعت او را بـه نمایش مـیگذارد.
درود وصلوات بی پایـان خویش را بر روح پر فتوح خواجهء لولاک حضرت ختم المرسلین، آل واصحاب او نثار مـینمایم، کـه رهگشای رضوان حقیقیت به منظور امتان صالح خویش است.
اما بعد! بـه اجازهء حضار گرامـی، بزرگان دولتی، دانشمندان عالیقدر، دوستداران فضیلت بخصوص آن جونمردان آگاهی کـه حیـات خود را وقف ادای رسالت عشق بوطن وخدمت بـه انسان وعدالت کرده و درین راه از هیچگونـه سعی و تلاش دریغ نمـی ورزند. جواب مسئله ع اسب نعل کفش که تا باشد آن قدم های آگاهانـه درون جهت رشد بیداری افکار عامـه، زدودن اثرات تحمـیلی بیشتر از سه دهه جنگ و خونریزی، تامـین وحدت ملی و اخوت اسلامـی استقلال، حاکمـیت ملی، صلح و دموکراسی، تحکیم پیوند های ملی و تقرب اسلامـی مـیان پیروان همـه مذاهب و اقوام افغانستان عملی گشته ملت ما بر اوضاع نابسامان کشور خویش مسلط گردیده باشد. جواب مسئله ع اسب نعل کفش بر مشکلات اداری، اقتصادی، اجتماعی خلاصه همـه عرصه های حیـات ملی وبین المللی نقطهء پایـان گذارند.
مـیخواهم اثر عاجزانـهء خویشرا درین محفل باشکوه فرهنگی قرائت نمایم کـه خالی از نقصان های پژوهشی و اکادمـیک نمـی باشد و امـیدوارم فرهنگیـان بزرگوار وطنم با دیدهء عفو بر آن نگریسته و جهت رفع کوتاهی مرا یـاری رسانند.
چه از یکسو بـه نسبت سکونتم درون محلات دور افتادهء بدخشان، کـه از نگاهء کتابخانـه ها و مراکز فرهنگی دچار مشکلات مـیباشد و نویسنده نمـیتواند مأخذات کارآمد را درون جهت تهیـه اثر دست یـاب نماید، و از سوی دیگر بـه نسبت مشکلات تلفونی و دیر آگاه شدن از برگذاری محافل مـهم بخصوص چنین محفل کـه برای تهیـهء اثر اکادمـیک راجع بـه فرهنگ حتما نویسنده وقت کافی داشته باشد که تا اقلأ اثر خواندن و قابل شنیدن بنویسد. نقصان های اثر من هم ناشی از همان مشکلات فوق هست که عرض نمودم.
اما با وجود آن همـه مشکلات عشق بـه فرهنگ تابناک، سرزمـین کهن سال نیـاکانم مرا وا مـیدارد که تا در همبستگی صدای وحدت و یکپارچگی ملی را از طریق زبان گویـای فرهنگ و معرفی خدمات آن و عمق معرفت تاریخی، علمـی، آثار با سنن با افتخار ملی ما عاشقانـه شرکت ورزیده باشیم.
روح وحدت طلبانـه فرهنگی و به هم پیوستهء ملت ما!
و با توضیح اینکه فرهنگ غنی پامـیر بدخشان از جمله فرهنگ عامـیانـه، آن کـه با فرهنگ سراسر کشور عزیز ما گره خورده متعلق بـه همـه کشور است. این پدیدهء هویت همچون وثیقه وآینـهء قدنما- زنده فرهنگ - تمدن آریـانای کهن و زبان اوستایی درون لفافهء زبانـهای پامـیری و بازتابیست از گذشتهء پرافتخار ما درون لابلای قرون. کـه جوانب کثیرالابعادی را دارا است. لذا از خداوند یـاری مـیجویم که تا با توضیحات مختصر از چکیده های گوناگون فرهنگ عامـیانـهء آن بـه ندای حب الوطن من الایمان لبیک گفته سیرت مادی ومعنوی مردم پامـیر این پاسداران چراغ معرفت اسلامـی وانساندوستانـه حکیم حجت جزایر خراسان را با امانت های سنن آریـایی و اوستایی شان درون پرتو شعار (پندار نیک، گفتار وکردار نیک) ( زردشت) پیغمبر حکیم آریـانا را بـه معرفی بنشانم، زیرا تجلی آن همـیشـه بر تارک مشرق زمـین مـیدرخشد وجاویدان خواهد درخشید. وبا استفاده از آن درون جهت آگاهی جوانان ومردم خویش با جرئت وطندوستانـه ابراز مـیدارم که: جواب مسئله ع اسب نعل کفش روح وحدت طلبانـه وبیگانـه ستیز همـه اقوام ساکن درکشور کهن سال تاریخی ما چنان درون فرهنگ عالی اش با هم گره خورده هست که همـیشـه درنشیب وفراز تاریخ درون هنگامـه های سرنوشت ساز دست بهم داده نـه تنـها بـه سلطهء تجاوزکاران، غاصبان، استعمارگران واه غرض آلود شان جواب دندان داده بلکه اورنگ زیبای بزم تاریخ هزاران سالهء بخدی وسیستانرا، بامـیان ونورستان، هری وبدخشان، پکتیش وغور، غزنی وقندهار، کابل وزابل خلاصه شرق وغرب شمال که تا جنوب کشور ما را نگهداشته، تاج وتخت (فریدون ویمرا) را درون قلب آسیـا، بنام افغانستان کنونی حفظ نموده است. وبه برکت آن فرهنگ این قلب همـیشـه طپیده ومسمومـیت های زهری دشمنان آریـانای کهن نتوانسته این قلب آهنین را از طپش باز دارد، چه بسا آن زهر مسمومـیت کـه نقاق وتجاوزش خوانیم بلای جان آن دشمنان نامرد وعواقب ناسنجیده گردیده خودشانرا بـه ورطهء هلاکت افگنده اما این دل طوفان دیده واین پیگر آب وگل پاکیزهء مشرق زمـین درون نشیب وفراز جولانگاهء تاریخ شفا یـافته وبه نوعی زندگی را از سرگرفته است. وهمچون سپر مطئن آزادی به منظور همجواران باقی مانده است.
بنأ بگفتهء علامـه اقبال لاهوری، آسیـا یک پیکر آب وگل است+ملت افغان درآن همچو دل است. از ثبات او ثبات آسیـا، از ممات او ممات آسیـا.
و واقعأ چنین بوده ملت ما درون هنگامـه های تلخ تاریخ طولانی خود همواره از استقلال وحاکمـیت ملی خویش دفاع جانانـه کرده وبه برکت آن روح وحدت طلبانـه فرهنگی درهنگام مشکلات پیروز و سرخروی از حوادث بیرون بدر آمده است. ولی متأسفانـه اکثرأ بعداز آنکه این مـیوه بـه ثمر نشسته ازاین روح وحدت طلبانـهء فرهنگی درجهت ترقی وپیشرفت تأمـین حق وعدالت، وتقویـهء هرچه بیشترپیوندهای ملی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی ورشد معرفت روانی، شایسته سالاری دربطن مردم سالاری وغیره بخش های حیـات جامعه استفاده نشده است. وگاهی عملأ توسط دست های بـه قدرت رسیده این طلیعهء ماهیتأ پرنور وفا و صفا، ایمان ومردانگی درون تاق نسیـان فراموشی رفته وحاکمان درون جهت بقای حاکمـیت جفاکارانـهء خویش معامله با دشمنان وبی وفایی بـه مردم با وفا ودلاور خویش را برگزیده اند. وازین راه عقب ماندگی را با سیکولوژی بی اعتنایی درون قضایـات حقوقی بر مردم ما تحمـیل کرده اند. مـیر غلام محمد غبار مأرخ ومبارز راه حق وعدالت، ترقی و وحدت درکتاب وزین خویش ( افغانستان درون مسیر
تاریخ ) مـینویسد، " متاسفانـه افغانستان بعد از غسل درون خون دوباره همان لباس چرکین وکهنـه را بـه تن مـی پوشد کـه بارها او را از کاروان ترقی بـه عقب رانده است" یعنی اکثرأ درون قضایـای تأمـین حقوق وایجاد عدالت وترقی چشم درچشم ارباب وخان جاهل مـیدوزد واو هم زنجیر اسارت فکری خود را درون پایش محکم تر مـینماید. بنأ بـه شواهد تاریخی هرگاهی کـه رهبری کشور از روح وحدت طلبانـهء فرهنگی ملت خود چه قبل از اسلام وچه گاهی بعد از اسلام توانسته استفاده نماید. نـه تنـها بر حوادث ودشمن پیروز گشته بلکه صاحب تشکیل امپراطوری های قوی ونیرومند تر از همسایگان، ترقی وپیشرفت درون بر اعظم "آسیـا" و مسند نشین اتوریتهء بلند بین المللی گردیده هست – از دولت های " مـه آبادیـان" که تا " پیشدادیـان" " کیـانیـان" خاندان اسپه " اشکانیـان" بعدها " کوشانیـان" وغیره.... و دورهء فرهنگ عناصر پرستی- دین کهن مـیزدایی- مـهرپرستی یـا مـیترا– زروانیزم وزردشتی " یـا مزد یسنـه" اوستایی- تمدن یونان و باختر- بودایی وغیره... ویـا بعد از پذیرش دین مقدس اسلام سلطنت طاهریـان- صفاریـان- سامانیـان- غزنویـان- سلجوقیـان- غوریـان ویـا امپراطوری احمدشاه ابدالی همـه وهمـه گویـای ثبوت آن حقیقت فوق است. کـه آن مطالب فوق مارا بـه این پدیدهء تجربه مـیکشاند. که:- کثیرالملت بودن باعث ضعف ما نیست بلکه مارا قوی ونیرومند مـیسازد، بشرطیکه همـه اقوام بـه حقوق همدیگر بـه دیدهء احترام بنگرند ومشارکت واقعی کدرهای آگاه واهل کار- وطندوست- صادق بـه وحدت ویکپارچگی ملی را درون ادارهء کشور سهیم نمایند. یعنی منافع علیـای ملی را نباید قربانی اه ایدیـالوژیکی- قدرت طلبی گروپی قومـی یـا سمتی نماییم.
ناگفته نباید گذاشت کـه با مشارکت دروغین عدهء از افراد منفعت طلب- معامله گر ونوکر بیگانـه نمتوان وحدت یکپارچگی وادارهء نیرومند سالم مرکزی صاحب قانون را بمـیان آورد. گرچه ما حتما ثابت نماییم کـه چگونـه با عقاید مختلف مـیتوانیم متحدانـه زندگی نماییم. ودر راستای این هدف مقدس و والا آگاهی فرهنگی بـه رشد کمـی وکیفی شعور سیـاسی ما مـیتواند کمک شایـان نماید واز طریق آن بیداری اجتماعی مـیتوان ادارهء سالم ملی را پدید آورد ودر عرصه های حیـات بواسطهء آن ادارهء سالم ملی اقتصاد را کـه زیربنای تحولات یک جامعه مدنی مـیباشد. سروسامان بخشید وپایـه های اقتصاد ملی- رفاه اجتماعی- عدالت- وحدت- استقلال وحاکمـیت ملی خود را چه درون سیـاست داخلی وچه خارجی ملی وبین المللی تقویـه نموده، با کاروان تمدن بشری و استفادهء مثبت، درهمگرایی این تمدن مطابق بـه ضروریـات عمومـی عصرو زمان هم گام گردید. ودست مداخلهء اجانب را از گریبان منافع علیـای ملی کوتاه ساخت.
فرهنگ کـه بنا بـه تعریف خود مجموع هستی مادی و معنوی یک قوم- جامعه یـا ملت را دربر مـیگیرد، عبارت از مجموع پدیده های هویت ملی- تاریخی- تعلیم وتربیت- معرفت وآثار علمـی جوامع انسانی- ملتها یـا اقوام مـیباشد. عناصر عمدهء فرهنگ از جهت مادی نمونـه های معماری- کاشی کاری- نقاشی- خوشنویسی- حکاکی- خاتم کاری- هیکل تراشی- دوزندگی- زرگری- انواع بافندگی وازینگونـه هنرهای ظریف بوده ودر جهت معنوی باورها- اعتقادات مردم- اسطوره ها- افسانـه ها- شگون ها- روایـات- ضرب المثل ها- فکاهیـات- طنزها- اشعار رزمـی وامثال آن کـه همـه محصول تخیل- آرزو- تعقل- ابتکار- ادراک جمعی مردم هست که معرفی کنندهء معیـارهای زیباشناسی- عادات- مـهارت های مـیباشد کـه به قسم
مـیراث وسرمایـه های مادی ومعنوی از نیـاکان بـه نسل های بعدی منتقل مـیگردد. یـا بـه عبارهء دیگر از اسلاف بـه اخلاف مـیرسد.
از جمله فرهنگ فلکلور کـه بخش عمدهء آن محسوب مـیگردد. از واژهء انگلیسی ( ژرمانیک) یعنی " فولک" مردم و" لور " بمعنی خرد وحکمت ودانش بیـان واستخراج گردیده است.
فلکلور کـه جزء عمدهء فرهنگ باستانی ما را تشکیل مـیدهد- درحقیقت فرهنگ جمعی مردم را مطالعه مـیکند- وشامل ابعاد گوناگون مـیباشد- یکی از ابعاد آن سنن وعنعنات مردم هست که حتما آنچنانیکه هست جمع آوری وثبت گردد.
پامـیر بدخشان کـه فرهنگ آن از تمدن آریـایی- ممزوجیت تمدن روم وچین- هندو ایران- یونان وباختر- مـیترا پرستی یـا مزدایی- مزد- بودایی- بخصوص زبان اوستایی با بخش های گوناگون فرهنگی آن که تا تمدن "هلنیستی" ثمر گرفته از دین مقدس اسلام بخصوص تشیع اسماعیلیـه ودر مـیان آن از تصوف وعرفان گرفته که تا بحث های کلامـی- وانواع کوچه ها وفروعات فرق مذاهب وطریقه های اسلامـی چون قدریـه وجبریـه- تناسخیـه وغیر تناسخیـه فقه جعفری- فلسفه و راسیونالیزم بزرگان ادبیـات وفرهنگ دری اسلامـی- مکتب تعلمـیه حجت خراسان ناصرخسرو بلخی- حتی از طریقهء شاه نعمت الهی نیز درون بعضی امورات فلسفی متأثر هست با کوشش های فرهنگی حسب ضرورت های تاریخی تقیـه وانواع دعوت ها درون سلسله پیری ومریدی- چون رسوم طوغ برآوردن وگشتاندن آن با ترانـه های مذهبی- چراغ روشن- دعوت بقا- فنا- گردش پیران سال یکمرتبه جهت ( دعوت داعیـان ) جماعت- دعوت رضا- دعوت خفا، شاگون- سده- نوحه- طوی- سپورت با رسوم بازی های گوناگون اطفال وجوانان کـه ریشـه درون فرهنگ کهن آریـایی دارند، با غیره همگونی های فرهنگی وپیوندهای عمـیق با فرهنگ عمومـی مشرقزمـین وتمدن آن چون خوانش راک های کهن با موسیقی کـه ریشـه درون سرودهای "ویدایی" دارند واکنون با شعرو قصاید شاعران نامدار مسلمان توسط رباب- تنبور- دف- سیتار- غچک وغیره آلات موسیقی تاری بادی وضربی اجرا مـیگردند حکایت های فراوان داشته کـه روشن نمودن همـهء بخش فرهنگی آن کاریست بسی دشوار کـه به وقت مطالعه- بررسی خلاصه یک مرکز فرهنگی تحقیقی نیـاز دارد کـه متأسفانـه که تا حال بـه آن توجه واقعی ونـهادینـه صورت نگرفته- باوجود رسمـیت زبان های پامـیری درون قانون اساسی بـه صفت زبان های درجه2 ملی کشور توجه به منظور تجمع فرهنگیـان وایجاد دفتر فرهنگی درون خود منطقه کـه بتوانند راجع بـه فرهنگ- زبان- تاریخ وگذشت تمدن درین بندر شاهراه ابریشم قدیم بدخشان وکشور تحقیقات علمـی ومفیدی را درون جهت تقویـهء سنن با افتخار وارزشـهای تاریخی وفرهنگی انجام دهند وجود نداردتا این وثیقهء زندهء اوستایی وآریـایی با تمام آثار تاریخی آن کـه طی دورانـها حفظ گردیده. تجلی خود را نشان دهد. وسوگوارانـه اینکه طی این سالها از 1371 هجری تاکنون غارت وتباهی آثار مربوط بـه تاریخ وفرهنگ کهن سال پامـیر بدخشان کـه متعلق بـه سرمایـهء عمومـی فرهنگ ملی وتاریخی ما مـیباشد بیرحمانـه جریـان دارد. بگفتهء عدهء محققان تمدن درون کشور ما از حدود - 1400ق م – بنیـان گذاری شده کـه از جمله سروده های "ویدایی" آن با ریشـهء امروزین
ترانـه های قصاید از همان اصل را تشکیل مـیدهد- آثار مادی فرهنگی ما نیز با آن تمدن گره خورده است.
که با فنا گردیدن آن و بعضی ارزش های دیگر چون جنگلات- حیوانات- چپاول منابع اقتصادی وطبعیی وغیره وبی اعتنایی بـه آن از اثر ضعف اداره باعث خودسری های عدهء از منفعت جویـان- قاچاق بران آثار تاریخی ومواد مخدره گردیده کـه خسارهء آن بر ملت آزادهء ما وداشته های پر افتخار تاریخی- فرهنگی- اقتصادی خلاصه منافع علیـای ملی ما نـهایت درد آور وزیـان بار است. زیرا هر چقدریکه دامنـهء دانش وآموزش وسیع تر شود احتیـاج بـه این شناخت های فرهنگی بیشتر مـیشود. درون جلد اول صفحهء 13 فرهنگ نظام تالیف سیدمحمد داعی الاسلام آمده است.
" ترقی هر ملک ترقی زبان وفرهنگ آن هست " ص 2-1 – صفحه 13، حقیقتأ چنانچه تذکر یـافت. با آنکه اقتصاد وزیر بنای حیـات جامعه را تشکیل مـیدهد، ولی رشد وطرح مثبت آن بواسطهء تفکر اقتصاد دان ها، وبلندی شعور سیـاسی مردم صورت مـیگیرد، کـه حسب ضرورت های نـهادینـه جامعه درون پرتو فرهنگ تکامل یـافته احیـا، عملی وتعمـیم مـیگردد.
یعنی اقتصاد وفرهنگ ورشد متقابل آنـها لازم وملزوم یکدیگر مـیباشند. درون مناطقیکه از فرهنگ عامـیانـه گرفته که تا فرهنگ عمومـی آن مـیتواند رکود- عقب گرایی- پسماندگی- جمود شعور سیـاسی را با تحجر؛ وتعصب از مـیان بردارد وبه اثر آن تربیـهء عمومـی سالم گردد طبعأشرایط عینی وذهنی به منظور ترقی، پیشرفت بواسطهء انتخاب آگاهانـه مردم آماده گشته ملت درون زیر چتر ادارهء سالم ملی- عدالت اجتماعی واقتصادی- صلح وبرادری با کاروان تمدن بشری همگام مـیگردد.
پس بر ادارهء دولت هاست کـه از روح ترقی خواهانـه- وحدت طلبانـهء فرهنگ عمومـی وبعد های گوناگون آن منجمله (فرهنگ عامـیانـه) کـه مـیتواند جامعه را برایپذیرش تحولات اقتصادی- اجتماعی وغیره بسیج نماید استفادهء لازم را مرعی دارد وبرای رشد آن کار نماید.افغانستان بـه مثابهء دروازهء اتصال تمدن مشرق ومغرب خود محور ابتکار فرهنگ وتمدنیست کـه باهم گره خورده و توسط همـه ساکنان آن حفظ گردیده. درون فرهنگ عامـیانـه پامـیر کـه از گذشتهء تاریخی آریـانای کهن، تمدن آن- ادیـان ومذاهب آن- بخصوص زبان ورسم ورواج اوستایی وبعدهم تشیع اسلامـی، حکایت مـیکند مـیتوان فاکت ها ومثال های زیـادی را دریـافت نمود کـه آیینـه بسا حقیقت های زندگی را بیـان مـیکند. مثلأ مقولات وضرب المثل های عامـیانـه را کـه در مـیان مردم رایج هست ومن آنرا از زبانـهای واخانی وشغنانی ومنطقه بـه فارسی ترجمـه کرده ام را قبل از دیگر بعد های فوکلور بیـان مـیدارم که تا مصداق بیـان فوق ما گردیده باشد.
کلان گنده ملک گنده– یعنی مردمـیکه رهبر نالایق وگنده "خراب" را به منظور رهبری خود انتخاب ند- ملک را خراب خواهد کرد.
سکل دریدههوشش بـه پارگی– درون زبان عامـیانـهء غاران- زیباک واشکاشم تلفظ سکل بـه معنی "چموس" کهنـه و رنگ ورو رفته را گویند- وپارگی- پارهیـا دریده راگویند- یعنییکه چموسش پاره باشد هوششس بـه طرف یکپاره پوست هست تا بیـابد ودر چموس پینـه کند.
بالا طوی پایـان طوی- نوبت ازما مطلب ازنوبت آن مـیباشد کـه مردم قریـه چوپانیـهای خود را بـه نوبت بدوش گرفته یعنی نفر هرخانواده درون صورتیکه چوپان عمومـی درون مقابل مزد نداشته باشند بـه نوبت جهت چوپانیـهای خود ومردم قریـه رفته نوبت خود را مـیگذراند. تفصیل آنکه- گویـا شخصی حتما در طوی همسایـه های بالا وپایین با بردن طویـانـه واشتراک درآن حق همسایـه داری را ادا کند هم مشکل نوبت چوپانی را کـه آنـهم درون همـین روز مصادف گردیده حل نماید- واین شخص مرد یـا زن کـه تنـها وبی دست یـار ویـا مشکلات دیگر خانوادهدارد حیران هست چگونـه با این حالت برخورد نماید که تا مطابق این مقوله کـه هم لعل بـه کف آیدو هم یـار نرنجد. را به منظور حل مشکل بدست آورد.
بز درون آب دمبش سیخ– یعنی بز درآب رفته با خطر غرق شدن روبروست واحتیـاج بـه کمک دارد ودمب خود را آنقدر بلند گرفته کـه گویـا بـه کمک ضرورت ندارد- ومعنی دیگر آن تکبر هست که گویـا شخصی درون حالت تباهی هم از تکبر ولاف دست بر نمـیدارد مانند آن بز هست که درون آب رفته اما دمبش سیخ است.
تله لی سیتار- آسوده سربیمار– یعنی مردی درون بستر بیماری با درد دست وپنجه نرم مـیکند- اما دیگری او را آسوده پنداشته بالای سرش سیتار مـینوازد وتله لی مـیگوید- ودر فکر مستی خود است. بعداز مدتی مـیبیند کـه بیمار مرده- والاشـه هم ناگرفته مانده.
موش درون جای نمـیشود غربال بـه دمبش– تفصیل- به منظور موش آنقدر تنگ هست که خود را درآن جای کرده نمـیتواند ولی این موش بدون اینکه مشکل تنگی جای را درون نظر داشته باشد غربالی کلانی را بـه دنبال خود مـیکشد که تا به آن داخل د کـه امکان ندارد.
از خر کرده توبره اش کلانتر: تفصیل- مرکب جو وکاهء خود را جاییکه آخر نباشد فقطدر توبره مـیخورد. اما مرکبی توبره اش از اندازهء قدوقامت خودش هم کلانتر هست یعنی به منظور مرکب توبرهء را کـه معمول هست مـیتوان از کاه وجو پر نمود وبالای پوزش کشید- اما توبرهء را کـه از قدو قوارهءمرکب کلان تر هست را نمـیتوان از نگاه مصرف کاه وجو پوره کرد. مطلب از مصارف اقتصادی هست که توان آن کمراست.
گرسنـه نان خواب مـیبیند: مقوله واضح است. اول زن آخرزن وآنگاه زن ومرد- یعنی بیشتر آبادی خانـه آبرو وعزت مرد تربیـهء اولاد- همسایـه داری وروابط خوبی یک خانواده بـه خانم وابسته مـیباشد.
حاکم یکروزه خانـهء صد ساله را خراب مـیکند: ویـا قصاب کـه بسیـار شد حرام مـیشود-بوم درون خانـهء بی سر مـیدراید کـه صد سر دارد.
درین مقولات وضرب المثل های فوق حقایق زیـادی راجع بـه زندگی سیـاسی- اجتماعی- اقتصادی- وچگونـه زیستن آدمـی نـهفته هست که انسان با اندرز تجربه آموز آن مـیتواند از مشکلات راه بیرون رفت حاصل نموده گام های مثبت را درون جهت زندگی هدفمندانـه وتعمـیری بردارد واعمال منفی تخریبی را خنثی نماید.
مثلا" معنی این ضرب المثل کـه بوم درون خانـهء بی سر مـی دراید کـه صد سردارد- بـه تعبیر عامـیانـهء پامـیریـان چنین است: بوم مثال بدبختی و ویرانی مـیباشد- کـه به ظاهر همان مرغ هست که درون شب ها پرواز مـیکند وغذای خود را شکار کرده بدست مـیاورد وروزانـه یـا درون ویرانـه ها جای دارد یـا درون مقام های تاریک جنگلات و های کوه پنـهان مـیشود با وجود کـه چشم های کلان دارد از نور آفتاد وروشنی مـیگریزد درون مقابل آن حساسیت دارد.
خانـهء هم کـه بزرگ خردمند خود را از دست مـیدهد وبجای آن صد بزرگ نادان ویـا خودخواه- جا طلب وحریص، منفعت وقدرت شخصی وغیره اعمال منفی هریک دعوای بزرگی را علیـه یکدیگر براه مـیاندازند ودرین خانـه سرداری یـا بزرگ نمایی مـینمایند- بدبختی ونفاق کـه تعبیر همان بوم هست به آسانی درین خانـه مقام گرفته آنرا ویران مـیسازد. و ویرانی بسیـار بـه آسانی صورت مـیگیرد حالانکه آبادی بـه بسیـار تلاش ومبارزه علیـه مشکلات بدست مـیاید.
همچنانیکه تربیـه وآگاهی علمـی واخلاقی یک انسان ضرورت بـه تعلیم معرفت مطابق عصرو زمان دارد واین کاریست توأم با مشکلات کـه با تلاش ومبارزهء متداوم نسل ها بدست مـیاید- درون جهالت نگه داشتن او یـا ویرانی او مـیتواند بـه سهولت درون اثر نفاق اندازی وبی اعتنایی بـه جامعه صورت پذیرد. وحکیم سنایی مـیگوید- سالها حتما که که تا یک سنگ اصلی زآفتاب + لعل گردد درون بدخشان یـا عقیق اندر یمن + سالها حتما که از دامان رحم مادری + شاعری زاید ادیب وعام شیرین سخن-
لذا سربزرگی هم کـه با نور دانایی روشن هست اگر درمـیان نباشد وبجایش صدسر نادان لاف بزرگی زند خانـه جای بوم ویرانی مـیگردد- زیرا دانایی بهشت هست ونادانی دوزخ.
حکیم فردوسی درشـهنامـه درون داستان بهرام گور این تجربه را راجع بـه قریـهء کـه به پادشاه احترام ند باوجودیکه از عدالت پادشاه ورهبری بزرگ قریـه آباد شده بودند. آنـها دارایی مادی داشتند ولی از دارایی معنوی کـه همان تربیـه علمـی واخلاق هست بی بهره بودند، بعد بهرام بـه وزیرش (روز بـه مؤید) وظیفه داد که تا آن قریـه را طوری ویران کند کـه مسؤلیت ویرانی هم درون عمل بدوش خودشان باشد. که تا ازین ویرانی تجربهء علمـی واخلاقی را بدست آرند ودوباره وقتیکه آباد شدند از کرکتر اخلاقی احترام وآداب انسانی برخوردار باشند. ( روزبه مؤید) بنا بـه فرمان بهرام گور بـه نزد اهالی ده رفت واهالی را درون مجلسی دعوت کرد وآنـها را با هم نشاند بعداز اینکه روحیـهء غرور وخودخواهی اکثریت شان راکه از علم وتربیـهء اخلاقی بی بهره بودند تحریک نمود- چنین فرمود شما همـه مردم دانشمند- لایق بزرگی- آباد از معیشت زندگی هستید- پادشاه بهرام گور، از شما بزرگان وشخصیت های عالیقدر بسیـار تمجید کرد وفرمود. این ها همـه لیـاقت بزرگی وکلانی را دارند- لذا-
بدین ده زن وکــــــــــــودکان مـهترید کـسی را نباید کـه فرمان برید
ازین ده چــــــه مزدور چه کد خدای بیک راه حتما که دارید جـــای
زن ومرد و کـــــــودک سراسرمـهید یکایک همــــــه کدخدای دهید
خــــــــــــــروشی برآمد زپرمایـه ده زشادی کـه گشتند همــواره مـه
چوناپاک شد مــــــــــــرد برنا بـه ده بد ناگه سر مـــــــــرد مـه
همـــــــــــــه یک بدیگر بر آویختند بـه هــرجای بیراه خون ریختند
چو برخواست زان روستا رستخیز گـــــــــرفتند ناگه ازان ده گریز
همـــــــــه ده بـه ویرانی آورد روی درختان شده خشک بی ی
( ج 3 ص 126 شاهنامـه)
حالانکه پنج انگشت دست برادر هست وبرابر نیست- مطلب ازین سخن مسئله حقوقی نبوده یعنی استعدادها- قدوقامت آنـها فرق دارد. پیش از پاده خاکدود–(مقوله عامـیانـه) یعنی:انیکه پیش از کار وعمل غلغله برپا مـیکنند اما کارعملی نمـیگردد همان پیش از پاده خاکدود هست (پاده گلهء حیوانات اهلی- خاکدود خاکباد)کلوش کهنـه درون بیـابان نعمت است- از دیوار کج پرهیز–رنگ زرد گویـای احوال درون است-از چشم بـه اسرار دل همراه راهیست- چیزی آسیـاب کند چیزی دانـه تر- هم از توبره مـیخورد وهم از آخر- سگه نی روی خاوندش-از کمان شکسته دونفر مـی ترسد-کمپیر کـه درپایگه نتواند بد مـیگوید پاگه تنگ است-شف شف نی شفتالو رهء راست-صیـاد را از دل آهو چه خبر- شیننده به منظور رونده- از مار بد یـار بد بدتر- خر همان خر پالانش نو شده- چشم وطن بما چشم ما بـه او- دشمن وطن دشمن جان- ایمان درون راستی است- نیکی بجا مـیماند وبدی مـیگذرد- مرد راهمت بکار نی کـه خنجر درمـیان-. کـه در همـه مقولات ضرب المثل های فوق نمایش زندگی ما درطی قرون با عقاید وکلتور- طرز زندگی جامعه بیـان مـیگردد. فرهنگ خاص یـا معیـاری درون حقیقت وابسته بـه آن فرهنگ عامـیانـه مـیباشد کـه قبل از تحریر پدید آمده زیرا خط کـه از 3300 الی 3500 ق م بنا بـه شواهد تاریخی پدیدار گردیده درون تثبیت فرهنگ معیـاری و خاص نقش خود را داشته است- لذا بخش های آن توسط قلم چون خطوط وکتابت درون دست خواص بود درقید تحریر درامده محفوظ مانده است.
اما فرهنگ عامـیانـه: این یکی بـه توسط مردم حفظ گردیده ومـیگردد. یعنی از طریق باقی ماندن درون ذهن توده ها از یک نسل بـه نسل دیگر انتقال یـافته تجلی بخش های از روند زندگی انسانرا طی هزازان سالبیـان مـیدارد.فرهنگ عامـیانـه یـا مردم به منظور نخستین بار درسال – 1846 م – توسط "تامس" مورخ انگلیسی درون روزنانـهء (اتینیوم) لندن فلکلور یـاد گردید.
یـا بنا بـه قول دیگر "امبروارزتن" درون – 1885م - آثار باستان وادبیـات عامـه را فلکلور نامـید – مطالعه درون طرز تفکر توده ها کـه شامل تحقیقات درون اساطیر- قصه ها- ضرب المثل ها ومقولات- ترانـه ها- وسایر شیوه های تفکر انسانی از مـهم ترین آن درون رأس هم قرار دارد.
"رابرت فیلد" مختصرأ مـیگوید: فرهنگ تفاهمـی قراردادی هست که درون عمال وساخته ها تجلی مـیکند وجوامع را از هم متمایز مـیسازد.
التفات بـه فلکلور بـه تدریج جهان مشمول گشته، انجمن های فلکلور درون اکثر کشورهای پیشرفته جهان از جمله ابتدا درون – 1882م فرانسه – و -1888م امریکا – بوجود آمد.
در کشور ما بعداز سراج الاخبار دربارهء ادبیـات عامـه انجمن ادبی کابل کارهای قابل توجهی را درون مورد فلکلور درون تاریخ ادبیـات معاصر ادبیـات کشور کرده، کـه قابل قدر مـیباشد.
"مجلهء لمر" درسال -1349 هجری شمسی- بـه فلکلور توجه نموده همچنان درچوکات اکادمـی علوم افغانستان نیز شعباتی موجود هست که درون قسمت فرهنگ کارهای ارزندهء را انجام داده اند. دانشمندان ونویسنده گان زیـادی هم از مرکز و ولایـات کشور راجع بـه ادبیـات عامـه کارهای کرده اند، مانند جناب -عبدالغفور برشنا- داکتر جاوید - شـهرستانی- قیوم قویم- همام- رحیم الهام وغیره کـه قابل ستایش مـیباشند. کتاب ارزشمندی کـه مألف آن "بختانی" مـیباشد راجع بـه پیوند زبان های پامـیری: شغنانی- واخانی- اشکاشمـی- سنگلیچی- منجانی وغیره با زبان پشتو نوشته وبا اثبات اینکه زبان پشتو منشعب شدهء از همان اصل آریـایی مشترک زبان درون دو ساحل "اکسوس" – پامـیر است- وخانیرث- مـیباشد را روشن کرده است. وبه دانشمندان معلوم هست که زبان های آریـایی بـه نسبت مـهاجرت بخصوص مشکلات جیوپولیتیکی از اصل بـه فروعات درون طی هزاران سال مبدل گشته است.
نگارنده بـه این عقیده هست که زبان اوستایی کـه دانشمندان ایران بیشتر زبان پهلوی را فرزندکلان آن قلمداد نموده وبعد هم زبان فارسی را درآن پیچیده اند، اگر تحقیقات همـه جانبه ودلسوزانـه بدون برتری جویی های منطقوی صورت گیرد، موجودیت خود را درهمـین زبانـهای "پامـیری" کـه ریشـهء زبانـهای اصیل دیگر آریـایی "آریـا ویجه" با آن گره خورده ثبوت مـینماید. یعنی زبان دری فارسی – پشتو ودیگر زبانـهای کنونی مربوط بـه آریـا ویجه درون کشور از همـین زبانـهای (پامـیری یـا اوستایی) منشعب گردیده- تکامل کرده وبه کمال رسیده اند. وامکان دارد کـه زبانـهای پامـیری کنونی که تا زمانی ختم سلطنت یفتلی ها یکی بوده وبعدها بـه نسبت عوامل تاریخی "جیوپولیتیکی" بـه لهجه های کنونی شغنانی- واخانی- منجانی- اشکاشمـی- سنگلیجی- روشانی ولهجهء دروازی مبدل شده باشد. وشاهد این قول همانا نامـهای محلات موجود بـه زبانـهای پامـیری درون سرتاسر بدخشان وحتی تخارستان مـیباشد کـه به تحقیق نیـاز دارد. واین وثیقهء زندهء اوستایی راحتی درون ادبیـات وفرهنگ عامـیانـه با تمام پیوندهای دانش جامعه شناسی درون مقطع زمانی (دیـاکرونیک) (سنکرونیک) کـه برای شناخت پدیده ها قانون ها و ظابطه ها را بدست مـیدهد مـیتوان شناخت مثلأ چون گیش بـه لهجهء واخانی درون فارسی " گوش" و یوپک "آب" فارسی وهمچنان درون زبان پشتو شونده "لب" بـه لهجهء شغنانی"شند" یـا غوږ بـه پشتو "گوش بـه فارسی" بـه شغنانی "غوږ" وبه اشکاشمـی "غال" وغیره ثابت نمود کـه فروعات از یک اصل مـیباشد. لذا باجرئت مـیتوان اظهار نمود کـه توجه بـه زبانـهای پامـیری ورشد تمام بعدهای فرهنگی آن درون شرایط کنونی کشور، باعث تقویـهء جوهر سمبولیک وحدت ملی- محبت وبرادری مـیان همـه اقوام مـیگردد. زیرا درین آیینـهء فرهنگی همـه آریـاتباران واقوام عزیز این سرزمـین جلوهء پیوندهای عمـیق خود را تماشا مـینمایند.
همچنانیکه درون اوراق قبلی راجع بـه فلکلور کـه بخش عمدهء فرهنگ باستانی ما محسوب مـیگردد توضیحات مختصری بیـان نموده وضرب المثل ها ومقولات چندی را کـه گویـای- سیـاست- تربیـه- معرفت- شیوهء زندگی اجتماعی- نیکی وبدی- شجاعت وهمت وغیره برشمردیم- اکنون بـه توضیحات دیگر فلکلور درون فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان وپیوندهای آن با فرهنگ عامـیانـهء عمومـی مـیپردازیم.
قصه های اساطیری و افسانـه ها: داستانـهای اساطیری وافسانـه های موجود درون مـیان پامـیریـان را بـه سه گونـه درون چوکات داستان دراز- کوتاه- "اوچرک" با محتوای اسطورهء تاریخی وفرهنگی حماسی قبل از اسلام- وهمچنان تاریخی فرهنگی- حماسی بعداز اسلام وحکایـات عاشقانـهء غنایی با بیت های عامـیانـه مـیتوان ارزیـابی نمود. حکایـات اسطورهء کـه با غلو واوصاف بیرون از توان انسانی گاهی دربعضی موارد یکجا مـیباشند وبه گذشته های قبل از اسلام تعلق دارند اکنون با پوشش عقاید اسلامـی همراه گشته اند ولی درون پشت این حکایت واقعات تاریخی- جنگی پادشاهان کـه پهلوانان اسطورهء گردیده قرار دارند- کـه به تحقیق موشگافانـه ضرورت دارند- ونیز درجریـان آن تحقیقات بـه عقاید فلسفی- نبرد- خیروشر- نور وظلمت- نیکی وبدی وخلاصه کیش های مروج درون "آریـاویجه" غرور وهمت ملی وبعدهای دیگر مربوط بـه آن پی برد. چون درون مناطق پامـیر رد پای ادیـان کهن چون مزدائی وبعد مزدیسنـه وکیش های منشعب ویـا وابسته بـه آن مانند مـهرپرستی (مـیترسیم) زروان نیسم- عناصر پرستی- بودایی- گریک بودایک حتی قربانی بـه شیوهء مذاهب یونان کـه از تمدن یونان وباختر، وپیوندهای از ادیـان کشورهای همسایـه از جمله چین وغیره باقیمانده هست درحکایـات، اسطوره وافسانـه ها- عقاید- رسم ورواج های منطقه با اشکال گوناگون مـیتوان یـافت واز آن به منظور روشن واقعات تاریخی- عقیدهء ومعرفتی وفرهنگی استفاده نمود. درین حکایـات نبرد خیروشر واضیح مـیباشد. (پندار، گفتار وکردار نیک) با شجاعت وشمشیر پهلوانان ویـا بزرگان بر اژدها- دیو یـا اهریمن غلبه مـینماید- گاهی حیوانات بـه کمک انسانـها مـی شتابند- طوطی ومـینا او را از خطرها آگاه مـیکنند لذا حتما انسان آنـها را دوست بدارد- گاهی درهر سنگ زیبا نقش پای دلدل "شامردان"- ویـا آب کـه از آستین بی بی فاطمة الزهرا بیرون مـیشود وقابل زیـارت وتبرک مـیباشد- یـا زیـارت ها وحکایت مربوط بـه هر زیـارت کـه تعداد آن درون هرقریـه گاهی بـه چندین زیـارت مـیرسد. حتی چوب درخت آن- چشمـهء آن- سنگ وخاک آن با مبارک بودن نور خورشید درایـام زمستان وآواز بهار وغیره کـه احترام همـهء آن با پوشش عقاید اسلامـی- تصوف وعرفان وغیره درون فرهنگ عامـیانـهء پامـیر واضیح مـیباشد. بدوام وبقای این حکایت از گنجینـهء تمدن غنی وکهنسال ما کمک مـینماید. مثلأ از جمله چندین حکایت اسطورهء درون لابلای آن واقعه تاریخی از قرن پنجم مـیلادی نـهفته ودر منطقهء "بازگیر" ولسوالی اشکاشم بوقوع پیوسته حکایتی را بیـان نموده وبعدهم حقیقتی تاریخی آنرا بیـان مـیداریم.
ساختمان وموقعیتی جیوپولیتیکی این قریـه: ابتدا با معرفی عوارض فزیکی وموقعیت جیوپولیتیکی این قریـه حتما آشنا شویم زیرا فهم موقعیت فزیکی بخصوص گذشتن سرچشمـهء دریـای کـه از پهلویش بسوی جنوب غرب با آب شوال دره "قریـهء همجوار" آن یکجا مـیشود وبا زیباک مـیرود سرچشمـهء دریـای کوکچه محسوب مـیگردد. این دریـا واین قریـه درمسیر سرک کنونی وقدیمـی راه ابریشم قرار دارد کـه به طرف شرق آن شـهرقدیمـی آریـایی "کویرشا" یـا "سکلکند" " اشکاشم کنونی" واقع بـه طرف شمال آن درهء "شوالدره" یـا کوه یـاغورده- جوشن کوه- با کوه های "نیچم" اشکاشم همچو دیوار بلندی با کوه های جنوب آن "کوه هندوکش" افتاده- بـه طرف غرب آن دشت کوچک "ویجلینگ" یـا "اژدلینگ" قریـهء "سرخ دره" وبعدهم قصبات- زرخان- ویرث وغاریب ولسوالی زیباک واقع گردیده درپایـان این قریـه بـه طرف غرب آن چمن زاریست کـه از نی پوشیده مـیباشد ودر مـیان آن جهیلکی بـه مساحت 50 متر مربع وشاید بعمق 15 متر کـه هرچهار طرفش ازنی پوشیده بوده وآب دریـاچهء کـه ذکر شد نیز از همـین "جهیلک" مـیگذرد- یعنی این حوض از همان آب
لبالب هست که بـه پایـان مـیرود. درقدیم راه کاروان رو ابریشم ازمـیان دره های بدخشان لبسوی زیباک- اشکاشم- واخان آمده واز کوتل آخر واخان متصل با سرقول ایـالت سکیـانگ یـا شـهر یـارقند، بـه چین مـیرفته است. وآن کوتل آخر واخان "پامـیر" نامـیده مـیشد کـه اقوام آریـائی درون دامنـه های این بام جهان بـه زراعت ومالداری وایلاق نشینی- پرداخته بعدأ بـه نسبت ازدیـاد نفوس از همـین دامنـه های پامـیر- واخان- اشکاشم- شغنان- درواز- زیباک- منجان- شیوه وخنج (که قبیلهء خیون) درآنجا ساکن بود وشمال شرق هندوکش- بدخشان (جرم(مازندر- گیلان)-( بهارک "ایلاشی)"-( کشم کنونی=کشمون) شـهر بزرگ- راغ وغیره اکناف بدخشان بـه سوی جنوب غرب هندوکش- هند وایران وغیره مـهاجرت د.
بنا بـه نوشتهء داکتر صاحب نظر مرادی درکتاب بدخشان درون تاریخ: " اینکه چرا مسیر کاروانـها ازین موقعیت های پیچیده باوجود اینـهمـه سنگستنـهای صعب العبور مـیگذشت سوالیست کـه پاسخ آنرا با ملاحظه بـه عوارض فزیکی وجغرافیـائی پامـیر بدخشان دریـافت. بـه قول منابع کلاسیک ومعاصر آریـانا درون مراکز آسیـا، و وخانیرث درون مرکز آریـاویجه قرار دارد" ج ا- ص 49 کـه توضیح آن از موضوع این اثر خارج است- لذا بر مـیگردیم بـه اصل مطلب:
در کنار همـین جهیل کـه قول بازگیر نامـیده مـیشود دو تپهء خاکی وجود دارد کـه رنگ خاک آن سرخ بـه رنگ خون مـیماند- واین سرخی خاک درون موجودیت شوره وتابش آفتاب ونم آب دریـاچه درطی هزاران سال پدید آمده ومناطق زیـادی از قریـه ومنطقه را فرا گرفته است.
راه وسرک قدیم از پهلو متصل با همـین تپه ها مـیگذشته بر بالای تپه درقرن پنجم مـیلادی اطاقی بوده کـه بعدأ درون بارهء آن توضیحات وچشم دیدهای خود را درسال 1362 بیـان مـیدارم.
وحکایت اسطورهء ما هم ازهمـین جای آغاز مـیشود- مردم بازگیر، اشکاشم وزیباک حتی که تا واخان وشغنان هم با این حکایت معروف درمنطقه "اژدهای هفت سربازگیر" را مـیدانند وحکایت مـینمایند. (حتی درون هنزای ولایت گلگت کشور پاکستان هم این حکایت با تفاوت های کمـی موجود هست که روابط دو طرف را از نگای روابط فرهنگی نشان مـیدهد). درون زمان های بسیـار قدیم درون همـین حوض "بازگیر" اژدهای زندگی مـیکرد کـه هفت سر داشت وشبها از آب بیرون آمده از آدم که تا حیوان هرچه بگیرش مـیامد را فرو مـیبرد وباز درهمان حوض پنـهان مـیشد. این اژدها از نور خیره کنندهء آفتاب خود را نـهان مـیداشت وفقط درون تاریکی وشب های سیـاه ومـهتابی بـه قریـه ها حمله مـی برد، سرکلانش درون مـیانـه وسرهای دیگرش کوتاه ودراز بـه دوطرف شانـهء عریض ودحشتناکش قرار داشتند او فقط دو چشم خونین چون دوکاسهء برآمده داشت ولی سرهای دیگرش چشم نداشتند کور بودند وبا این دوچشم درشب توسط همـه سرهایش طء خود را مـی بلعید. گوئیـا چشم هایش درمقابل نور حساسیت داشتند.
مردم اطراف جهیل- قرا وقصبات از وحشت ودحشت او مـیلرزیدند، ناچار درپی چاره شدند، آنـها درهر سه ماه چهل تقز نان- چهل برهء بریـان- وگاهی یک آدم عمومأ از جنس انرا درون روز بهحوض مـیگذاشتند چون زمان گرسنگی اورا مـیدانستند وخود مـیگریختند اژدها هم درون حوض بوی طعام فراگشته را یـافته شب از حوض خارج مـیشد وهمـه را فرو مـیبرد ودوباره بـه جهیل کـه مکانش بود اسکان مـیورزید.
به این ترتیب این اژدها از حمله بـه قصبات صرف نظر کرده خرچ مـیخورد ودر حوض مـی خوابید مردم انرا بـه نوبت از هرنفر گرفته بـه اژدها مـیبردند- واین کار سخت تر ازهمـه بود- زیرا آن اژدهای اهریمنی بـه گوشت وخون آدمـی وخوردن آن درهمان اوایل پیداشدنش درمنطقه وحمله بـه جان انسانـها وحیوانات عادت کرده بود که تا گوشت آدمـی نمـی خورد از حمله بر قریـه ها خود داری نمـیکرد. بعضی ها مـیگفتند این اژدها نیست اهریمن دیویست کـه خود را درون قالب اژدها درآورده وعدهء مـیگفتند این اژدهای اهریمنی است. خلاصه مردم از خداوند نجات مـی طلبیدند که تا ازوطن خود کـه دوستش مـیداشند فرار ننمایند. روزیکه همان شب اژدها حتما ط اش را صاحب مـیگشت نوبت بردن آدمـی هم جهت ط اژدها آمده بود لذا از مرد بینوایی کـه تنـها یک ک داشت ش را اهالی گرفتند وهمرای چهل تقز نان- چهل برهء بریـان نزدیک عصر بهحوض بردند دست وپای را محکم بسته درپهلوی نان وبره های بریـان گذاشته خود برگشتند- حیران وبی پناه مـی نالید وامـید نجاتی به منظور رهائی از دهان وشکم پلید اژدها را نداشت- درهمـین هنگام کـه او مـینالید ناگاه سواری با اسب گلگون وشمشیر دوپیکر کلانی بـه کمر داشت برحوض رسید واز اسب فرود آمد وآن حالت را دید از ک بپرسید م تورا بـه چه گناه بسته واینجا گذاشته اند حکایت را به منظور سوار بیـان کرد ودلسوزانـه گفت برو کـه تورا هم آن اژدها فرو خواهد برد.
مرد سوار خندیده بـه او گفت من به منظور نجات تو واین اهالی آمده ام اژدها را مـیکشم وبند از دست وپای آن رها کرد وخود منتظر ماند- ولی خوابش درون ربود ودرهمان نزدیکی مدتی بـه خواب رفت ک حیران ایستاده ماند ودر نزدیک وی بالای سنگی نشست- تاریکی شام فرا رسیده بود کـه اژدها از حوض غرش کنان جهت خوردن طمعه اش سراز جهیل بیرون کشید- ک از ترس بـه گریـه افتاد آب دیده اش همچو باران فرو مـیریخت- از وحشت او سوار بیدار گردید واز او پرسید چه گپ هست اژدها را بـه آن پیکر وحشت آورش کـه نیمـهء بدنش را از آب کشیده بود ودرسیـاهی شام سیـاهتر مـینمود بـه او نشان داد مرد شمشیر دو دم یـا دوسر از غلاف کمربندش بیرون آورد وبه سوی اژدها حمله برد وبا شمشیر سرهایش را نشان گرفت هرسری راکه مـیبرید خون فواره مـیزد کوه وزمـین را سرخ مـی نمود. ولی صدایی بر مـیامد کـه این سر از من نیست بالاخره مرد بعداز جدال وکوشش وتلاش زیـاد درون حالیکه اژدها کاملأ از آب بیرون آمده بود سرآخرینش همانی کـه دو چشم آتش گون وخونین چون دو کاسه درون وی قرار داشت را نیمـه برید ولی اژدهای نیم جان کـه دیگر رمقی برایش نمانده بود جسد خون آلود و دحشت بار خود را درون مـیان آب حوض پرتاب کرد وصدای برآمد کـه هروقت آخر زمان شد من زنده مـیشوم ومـی برایم ودیگر پیکرش درآب غرق گردید وخاموش گشت- مرد شمشیر خون آلودش را درون سنگی کـه از حوض بـه فاصلهء دوصد متر بالاتر هست پاک نمود (مردم قریـهء بازگیر هنوزهم سنگی دوپاره شده را نشان مـیدهند ومـیگویند کـه این همان شکافی هست که بـه اثرپاک شمشیر بوجود آمده است) وهرگاه صدائی از آب حوض دراثر عوارض فزیکی درون آب تولید شود آن صدا را غرش نیمـه جان آن اژدها مـی شمارند- چنانچه درون سال 1375- هجری شمسی صدای از درون حوض برخواست کـه شاید دراثر فرو رفتن آب باشدت زیـاد درون گودالی کـه زیر آب پدید آمده باشد اما عدهء مردم عوام محل باور خطائی صدای نعرهء اژدها حسابش د. بعدازین همـه کمک بسوی ناجی خود ومردم رفته دست وپایش را مـیبوسد ومـیپرسد شما چه نام دارید- فدای شما شوم وسوار مـیگوید من "شاه مردان"
هستم وبا اسب خود فورأ غایب مـیشود- ک با حیرت وشادی بـه خانـه مـی آید ومردم را از احوال خبر مـیدهد آنـها با ناباوری بـه او مـینگرند وتا فردا منتظر احوال مـیشوند- با روشنی روز وطلوع خورشید مـی بینند کـه همـه اطراف آن جهیل از خون سرخ آن اژدها گلگون شده- نان ها وبره های بریـان درکنار جهیل باقیمانده از اژدها جز چند سر بریده کـه درمـیان نی ها افتاده خبری نیست از شادی جشن مـیگیرند ودر اطراف حوض کـه بته های زیـادی داشته آتش درمـیدهند واز بالای آن آتش بـه دویدن مـیگذرند یعنی خیز مـیزنند وخود را با نور تطهیر مـینمایند- کـه این رسوم آتش بازی آنـها درون زمستان کـه هنگام وروز معین دارد هنوز هم رواج دارد- درتابستان نیز درون ایلاق ها عدهء از جوانان بتهء را آتش زده دور سر چرخ داده ساعت تیری نموده خصوصأ از طرف شب این بازی را انجام مـیدهند.
اما تفصیل دیگر کـه نگارنده راجع بـه این حکایت مـینمایم این است!
زیرا درسال 1361 هجری شمسی عساکر سرحدی اشکاشم جهت افراز پوستهء امنیتی بالای این تپه دست بـه اعمار اطاقی جهت اسکان شان زدند. درجریـان کار دیوارهای خشتی سفید کرده با گچ این اطاق گمبذی قدیمـی هویدا گردیده کـه داخل آن بـه شکل مربع ولی پوشش آن با خشت بصورت گمبذ کـه هر خشت آن بـه طول 25 وعرض 20 وقطر 10 سانتی متر بودند. همچنانیکه اکنون هم مشابه بـه آن دربعضی نقاط اشکاشم، واخان و ولسوالی "ده دادی" ولایت بلخ نمونـه اینگونـه تعمـیر موجود هست اعمار گشته بود.
از داخل آن آثار عبادت بودائی چونک های پخته شده از گل- ذغال- کوزه های سفالین خورد وکلان پیدا شده کـه متأسفانـه عساکریکه بـه مفهوم تاریخی آن نمـی فهمـیدند همـه را نابود کرده شکستانده بودند- ولی نگارنده کـه آن وقت ها افسر درهمان قطعهء مربوطه بودم از کندن دیوارهای آن توانستم جلوگیری نمایم کـه اکنون هم شاید باقی مانده باشند. درپهلوی متصل بـه این اطاق قبر دسته جمعی تقریبأ از جسد هفت نفر کـه استخوانـهای شان پوسیده بود ولی جمجمـه های شان حساب کرده مـیشد درون اثر کندن کاری آن عساکر جهت موضیع یـا سنگر این جمجمـه ها نیز شکسته بودند.
ولی از مـیان استخوانـها یک حلقهء فلزی داسروی ویک حلقهء فلز دیگر کـه از آن حلقهء داسروی بزرگتر بود ودر مـیانش نقشی مانند اسپ از فلز داشت دیده مـیشد- شکل این حلقه تقریبأ مانند نعل مرکب وفلز آن برنج بود کـه زنگ وگذشت زمان سیـاهش ساخته بود بـه دست آمد- کـه نگارنده آنرا بـه مشکلات از عساکر
بدست آوردم وتاکنون هم نگاهش داشته ام. اما این حلقهء فلزی چه بوده از قضار روزی درسال 1363 هجری شمسی بـه موزیم کابل جهت دیدن آثار تاریخی رفتم درون داخل موزیم بعداز دیدن آثار گوناگون تاریخی وطنم (افغانستان) ناگاه چشمم بـه خشت پخته یـا خام افتاد کـه بر روی آن نقش همـین حلقهء نعل مانند با همان نقش اسپ گونـه درمـیانش حک شده بود. دقیق اورا ارزیـابی کردم نقش همان هست که از تپهء بازگیر بدست آمده ونزدم مـیباشد- درون زیر آن خشت کـه بالایش تحقیقات مأرخان وقت صورت گرفته بود درکاغذی نوشته بودندکه این نشان مـهریست کـه ازقرن2الی 5 مـیلادی جهت عبور کاروانـها به منظور تحویل گرفتن محصولات گمرکی ورسیدهای تجارتی- گرفتن مالیـات وغیره از آن استفاده مـیشد.
بعدأ وقتیکه بعداز 3 سال 1266 هجری دوباره بـه بدخشان آمدم بـه مطالعه دراطراف موضوع پرداختم واضح گردید کـه درقرن پنج مـیلادی درمسیر راه ابریشم گمرکاتی وجود داشته کـه از زمان گشایش آن برسر راه ها اعمار مـیگردیده واز تجار حق عبور ومرور به منظور دولت کوشانی ویـا بعدها امـیران ملک الطوایف که تا ظهور یفتلی ها اخذ مـینمود کـه با همـین (مـهر) اجازه عبور مـی یـافتند. وبالای همـین تپه هم قوماندانی گمرک وجود داشته وشخصی بودائی مذهبی بنام اژدیـهاک ویـا اژداک با هفت نفرش مستقر بوده است- وبنابه حدث قرین بـه حقیقت چهل نفر نان "چهل برهء بریـان" مالیـهء آنـها از مردم محلات بوده است. کـه شاید بواسطهء عساکر یفتلی ها ویـاهم امرای محله دیگر ویـا مردم محل کشته شده اند. زیرا کلمـه تقز لغت ترکی هست که بعدها درون زمان سلطهء مغولان وترکتباران بر بدخشان درادبیـات عامـهء منطقه داخل گردیده مانند دیگر کلمـه ها چون حشر- جرگه- ولس وغیره درون زبان گفتاری مردم رواج پیداکرده هست وهمچنان برهء بریـان هم شاید بعدها بـه جای چهل تفسان روغن استعمال شده باشد زیرا بودائیـان گوشت حیوانات نمـی خوردند. لذا این پوستهء گمرکی با استفاده از قدرت برمردم محلات ظلم کرده باشد کـه بعداز کشته شدن او با هفت نفرش توسط کدام قدرت دیگر حکایت او با گذشت قرنـها درمـیان مردم بـه رنگ حکایت فوق "اژدهای هفت سر" بازگیر آمده است.
وامکان دارد کـه قاتلان (اژدیـهاک یـا اژداک) خود اورا زخمـی نموده درجهیل انداخته باشند- درقرن پنج مـیلادی اختلافات مذهبی مـیان بودائیـان کـه دولت کوشانی از آنـها حمایت مـیکرده وپیروان مذاهب مربوط بـه "مزدیسنـه" برهمنی وشاخه های وابسته بـه آن کـه ذکرشان گذشت درمنطقه موجود بوده- عدهء کـه به مذهب بودائی وابسته نبودند توسط حاکمان بودائی تحت فشار قرار داشتند لذا ظلم این قوماندان بودائی مذهب بر مردمان محلات از جمله "بازگیر" کـه تاعصر ما هم آثار آتش بازی را زمستانـها بـه صفت رواج عامـیانـه حفظ نموده اند با علامات دیگری کـه "زردشتی" بودن آنـها رانیز درون قرن پنج مـیلادی نشان مـیدهد، باعث گردیده که تا از وی وهفت نفرش با نفرت "اژدهای هفت سربسازند" وبعدها بـه آن شاخ وبرگ خارق العاده داده دشمنی اش را بـه صفت اهریمن با نور خورشید ونیکی مواجه نمایند. اما بعداز پذیرفتن دین مقدس اسلام ومربوط شدن بـه مذاهب اسماعیلی نزاری کـه شاخهء از تشیع امامـی مـیباشد این حکایت را بـه شاه مردان علی ابن ابوطالب (ع)پیوند داده او را قاتل آن اژدهای هفت سر بازگیر کـه خونش دوطرف محل را تاکنون هم سرخ کرده وشمشیرش را درسنگی پاک نموده معرفی نمایند- وبه این حکایت رنگ وپوشش اسلامـی داده که تا ازیکسو عقیده بـه شاه مردان درمـیان عوام مستحکم باشد واز سوی دیگر عقاید قدیمـی دینی ومذهبی نیـاکان "آریـائی" آنـها بصفت جوهر بازگوینده نبرد ظلمت ونور- نیکی وبدی- طی صدها قرن با واقعیت تاریخی اش کـه قالب
این حکایت اسطورهء را بخود گرفته باقی بماند. وپر واضیح هست که درمـیان مردم ما محبوبیت مولانا علی (ع)به صفت مشکلکشای خود باعث چندین ها حکایت بزرگ اسطورهء وافسانـهء راجع بـه او بصفت یـار وداماد پیغمبر، پهلوان صاحب ذوالفقار و ولی الله گردیده- وانتخاب او درون قضیـه پوشش هست کاملأ پذیرفتنی!
ناگفته نباید گذاشت کـه تپهء کـه این اطاق درآن از زیر خاک نمایـان شده بنام تپهء "اژدک" ودشتی کـه در نزدیکی آن قرار گرفته وآب "شوالدره" وآب بازگیر "سرچشمـه های دریـای زیباک" از مـیان وپهلوی آن مـیگذرد نیز بنام دشت "اژدلنگ" نامـیده مـیشود وبطرف شرق این تپهء "اژدک" کنار سرک موتررو کنونی غاری وجود دارد کـه بنام "کر غلام گیر" نامـیده مـیشود. کـه بنا بـه گفتهء اهالی محل "سرخدره" و "بازگیر" درین کر کـه جای کمـین هست از مسافران وکاروان ها با زور افرادی بهبه شکل "غلام" گرفته مـیشده است.که بعد تر درباره اش معلومات خواهم داد.
لذا جمجمـه های هفت نفر- حلقهء مـهر موجودهء گمرکی آنزمان- با چشم دیدارها از آثار شکسته شدهء چون "ک" های مقدس- ودر پهلوی هر جسد کوزه چه های خورد متعلق بـه دین بودائی- ونامـیده شدن تپه تحت نام "اژدک" ودشت "اژدلنگ" کـه همـه با حکایت اسطورهء "اژدهای هفت سر" گره خورده اند گویـای آن حقیقت تاریخی مـیباشد. کـه تا قرن پنجم مـیلادی درین منطقه جریـان داشته وآن واقعیت را طی گذشت زمان بـه این حکایت اسطوره مبدل کرده است. قرار شواهد ادیـان بودائی یونانی- "گریک و بودیک" وزردشتی "مزد" برهمنی- مـیترا پرستی یـا "مـهرپرستی" – عقیده بـه ناهید وستاره ها- مـهتاب وعقیده بـه عناصرات طبعیت- همچنان دین کهن مزدائی- زروانیسم- عقیده بـه بزکوهی بـه مثابهء حیوان مقدس درون دوطرف رود آمو ودره های بدخشان کنونی گاهی ممزوج باهم عقیدهء مردم محلات بوده وگاهی هم جدا از هم درمخالفت بـه پیروان آنـها بریکدیگر جفا روا مـیداشتند البته این جفاها بریکدیگر آنگاهی صورت مـیگرفت کـه به جای حکومات مرکزی شیوهء ادارهء ملک الطوایفی بر منطقه حکومت یـافته وعلیـه یکدیگر دست بـه اقدامات جنگی- تخریبی مـیزدند.
به قرار تذکرات محققان ومأرخان بعداز ختم دولت وقدرت خاندان با اقتدار وفرهنگ پرور کوشانی های بزرگ درون 220 مـیلادی که تا زمان قدرت وحکومت یفتلی ها 425 مـیلادی از اواخر قرن سوم خانواده ها "امرای محلی" اراضی شمال جیحون را گرفتند- یفتلی ها درون زمان پادشاهی وقدرت خود این امرای محلی را تحت اقتدار خویش درآورده دوباره مرکزیت دولتی را تقویـه د بخصوص کـه در 480 مـیلادی "اخشنور" پادشاه یفتلی ساسانیـان را شکست داد وراه ابریشم را کـه توسط آنـها 260 از کمر قطع شده بود ودوباره بـه فعالیت تجاران مشرق ومغرب که تا جایی درون منطقه مساعد گردانید واین مرکزیت دولت تقویت دولت کلی یـافت وبه اثر آن افغانستان وچین از انزوای تجارت برآمده مسیر کاروان ها وبازار امتعهء مشرق ومغرب- وتبادله کنندهء تمدن آن دوران گردیدند.
ولی راه ابریشم دیگر شکوه مندی دوران کوشانی های بزرگ را باز نیـافت زیرا آنـها "کوشانی ها" حمایت وشکوفانی آن را بدوش گرفته بودند. ومعین نیرومند دین وفرهنگ "بودایی" وانتشار آن درون قرن دوم مـیلادی خصوصأ زمان پادشاهی "کنشکا" 160 مـیلادی بوده درون ترقی وپیشرفت خدمات زیـادی انجام داده اند. مسایل فوق را شما مـیتوانید درون کتاب راه "ابریشم" نوشتهء دکتور عزیز احمد پنجشیری مطالعه نمائید. صفحات 145 که تا 146
همچنان او راجع بـه سفر زایر چینی "سونگ ین" بـه افغانستان درون زمان یفتلی ها کـه به دین بودائی احترام نداشتند مـینویسد: "سونگ ین درون یـاد داشت های خود نوشته هست یفتالیـان بودا را پرستش نمـیکنند ایشان خدایـان باطل دارند، حیوانات را مـیکشند وگوشت آنـها را مـیخورند سونگ ین درسال 520 مـیلادی از "گندها" را دیدن از سفرنامـه اش چنین استنباط مـیشود کـه یفتلی ها از سواحل آمو که تا ارغنداب ونواحی شرقی آریـانا با داشتن یک ادارهء قوی حکومت نمـید. همچنان او درون اثرش از پادشاه یفتلی درون "گند ها را" بنام نام مـیبرد کـه بقول او بسیـار ظالم وبه اماکن مقدسهء بودائیـان احترام نداشتصفحه 148 "راه ابریشم" این تذکرات فوق مـیرساندکه درقرن پنجم بودائیـان درون اثر اختلافات وبدبینی های امرای محلی وابسته بـه دولت یفتلی وپادشاهان یفتلی قدرت بودائیـان زیر فشار قرار داشته است.
مقصداز آوردن مطالب تاریخی فوق آن هست همچنانیکه درون صفحات قبلی تذ کر بـه عمل آمد- وامکان دارد "اژداک" اژد- وژد ویـا( اژدیـهاک )مورد بحث ما با کیش بودائی یونانی درون قرن پنجم مـیلادی بـه واسطهء آن امرای محلی مخالف خود ویـا سرداران یفتلی ویـاهم مردم محل بـه کمک یفتلی ها از مـیان رفته باشد- وبعداز مرگش واقعیت او بـه این حکایت اسطورهء مبدل گردیده است. زیر تپهء کنونی کـه تذکر آن قبلأ اظهار گردید بنام کلبق اژدار، ودشت پهلویش رژد ویـا "اژدلینگ" نامـیده مـیشوند- مطلب ما این بود کـه در عقب هر حکایت اسطورهء وبسا هم بـه ظاهر افسانـهء عامـیانـهء ما حقیقت های تاریخی تمدن وتاریخ کهن سال آریـائی نـهفته مـیباشد- کـه به تحقیقات علمـی- بی غرضانـه و وطندوستانـه نیـاز دارد. وفرهنگ عامـیانـهء ما حتما برمبنای تحقیقات علمـی آن روشن گردد.
واما کرم غلام گیر! کـه درپهلوی سرک بـه فاصلهء 250 متر از تپه یـا کلبق "اژداک" دورتر واقع گردیده هم از تاریخ کهن آریـانا بازگوئی مـینماید.زیرا قدامت حکایت – منطقه- زبان و آثار خود اسنادیست کـه از پژوهش درون درون آن مـیتوان بـه حقایق تاریخی دست یـافت.
زیرا! احسان طبری درصفحهء 21 "جهان بینی ها" کتاب تحقیقی خود مـینگارد " بردگی درون تمدن بومـی ایران- قبل از آریـائی ها وجود داشت! وموقعی کـه در تمدن مختلط آریـائی بومـی شکل گرفت بردگی باقی ماند وحتی بسط یـافت".
واین نکات فوق این عقیده را تقویت مـینماید کـه بردگی وغلام گیری درون مناطق تحت سیطرهء آریـائی هاهم موجودیت داشته- کـه غلام را مـیخد- مـیگرفتند ومـیفروختند وخواجه گان را خدمت مـید- ولی برخورد با آنـها مانند داری روم- یونان وممالک غربی کـه گان را حیوان گونـه ویـا افزار ناطق محسوب مـیداشتند شدید نبود- زیرا درون شاهنامـهء ابوالقاسم فردوسی- ابیـات مـیابیم کـه سرداران وپادشاهان آریـائی گاهی با کنیزان خانوادهء خود ازدواج کرده اند- چناچه سام وزال هردو پدر وپسر با کنیزان خود ازدواج کرده اند- کـه از کنیز "سام" زال واز زال وکنیزش "شغاد" پسریکه رستم برادر اندر جهان پهلوان را درون چاه با همکاری شاه کابل بـه قتل رسانید تولد گردیدند.
نبود هیچ فـــــــــرزند مـــــــــر سام را دلش بــــــــــــود جــــــــــــویـا دل آرام را
وهمچنان سیـاوش کـه از بطن کنیزکی مربوط بـه خاندان "گرسیوز" برادر "افراسیـاب" شاه توران و "کیکاوس" یـا "کی اورشن" پادشاه کیـانی "آریـانا" تولد گردید. ولی گاهی کنیزان وغلامان بـه واسطهء ربودن ها بـه اسارت مـیرفتند. بهر صورت درهمان کر غلام گیر قشلاق "سرخدره" وبازگیر "اشکاشم" نیز کاروان کـه توان دفاع از خود نداشت ویـا افرادی نا بلدی کـه ازین گونـه راه مـیگذشتند درون همـینگونـه کمـین گاه دستگیر شده یـا بفروش مـیرسیدند یـا بـه غلامـی وادار مـیگشتند- واین احوال بیشتر هنگامـی رخ مـیداد کـه حکومت های نیرومند مرکزی آریـائی وضعیف گشته وامرای محلی قدرت یـافتند حتی درون قرن های 17 و18 کـه مـیرهای قطغن وبدخشان برمنطقه های محلات حکومت داشتند این واقعات بـه قرار قصهء موسفیدان محلات پامـیر درهمـینگونـه کمـین گاه- واقع گردیده- ازجمله رساله های مـیر ازبکیـه بنام "محمد یـار"که ازقطغن آمده باکمک عدهء اشخاص ظالم و خود فروش –قدرت طلب وابسته بـه مـیرهای ستمگر وشکست خورده ءبدخشان درون سرحدات(آموی علیـا )برمحلات تحت سیطره ء مـیرهای فراری بخشان مسلط گردیده ؛ بـه غارت چپاول – حکومت - حتی کوچرانی اهالی ازمحلات شان پرداخته است.
اهالی را با خود و همچون اجناس تجارتی درون فروش آنـها بصفت غلام و کنیز اقدام نموده کـه درتاریخ های نوین (داکتر مرادی)(بدخشان درتاریخ )و تاریخ مـیرهای بدخشان نویشتهء (مـیرزا سنگی محمد وسرخ افسر)وغیره تذکاریـافته است. احوالات تاریخی آنـها ار بافجایع و اعمال دیگر مـیرها چون (محمد مرادبیک) افسقال بهادر- شاه ونجی-سلطان شاه ملقب بـه اژدها وغیره را مـیتوان درکتاب های متذکره مطالعه نمود. کـه از شرح عموم آن دراین اثر معذوریم. ولی از جمله بـه قرارحکایت از ریش سفیدان کهن سال ناحیـه ء(درمارخت مربوط بـه شغنان) مرحوم (قریـه دار سلیمان بیک خان و اشخاص با معرفت دیگر آن ناحیـه خلیفه وجه الدین- سیدحسن –محمد سلیم بیک خان –ملاقربان نظر وغیره کـه دریکی از طوی ها بـه نگارنده حسب سوالم راجع بـه ابیـات و آهنگ محلی (ژرنی مـه جان ژرنی) و آهنگ (اکرم جان) از آنـها گردید. قصه را بیـان مـیدارم.
که بعد از واقع شدنش بـه ابیـات فلکلوریک و آهنگ زیبا درون موسیقی (بزم دف) به منظور آواز خوانان منطقه مبدل گشته است.
حکایت ژرنی و اکرم جان:-هنگام حملات دزدانـه و غارت گرانـه افراد مـیر ازبک (محمدیـار) ویـا شاید (یـارمحمد) قطغنی بـه ایلاق ها و قشلاق های این ناحیـه (درمارخت) کـه دریکی از تابستان ها بـه عمل آمده؛ افراد او دوپسر نوجوان را بـه نام های- ژرنی و اکرم جان – ازمنطقه ربوده با خود آنـها را بـه (فرغانـه)در آسیـای مـیانـه بـه غلامـی مـیفروشند.
مادران این دو جوان درون فراق پسران خود بـه زبان شغنانی وفارسی ابیـات سوزناک مـی سرایند.که اکثر آن درطول مدت زمان ازیـاد ها رفته و بجایش ابیـات دیگری از گفتار آواز خوانان بعدی درقالب همـین عنوان و آهنگ جا گرفته است.
ابیـات کـه باقی مانده: "ای ژرنی مـه جان ژرنی - ای ژرنی مـه جان ژرنی " کـه بخاطر کوتای کلام از اول ابیـات که تا آخر آن را بـه فارسی ترجمـه مـینمایم. "ای ژرنی جان من – ای ژرنی جان من – فرزندم ژرنی جان ازایلاق برآمدی – و ناگهان گم شدی- نقش های پاهای ترا با خون درمـیان سبزه زارها یـافتم- وحشی ها ترا اند- زیرا نقش سم اسپان وجای پاهای گرگ مانند آنـها برسبزه های تر گل گرفته معلوم است- ای ژرنی جان من ای ژرنی جان من.
و مادر دیگر از گم شدن پسرش ابیـات را بـه فارسی سروده است.
"اکرم جانم سیتاری – مثل بلبل مـینالم – مارا کشتی بزاری – وای نازنین جان اکرم جان – نوری چشمان یـارجان – لعل بدخشانم" اکرم جان درته ء بید – تازه رخسارش سفید – مادر گشته هست نا امـید – وای نازنین جان اکرم جان – نورچشمان یـارجان – لعل بدخشانم.
مطابق حکایت یـاد شده بزرگان فوق این دو نوجوان بعد از مدت ها اسارتاز "فرغانـه" فرار نموده دوباره بوطن مـی آیند. ولی مادر (اکرم جان) یـاد شده دیگر درون قید حیـات نبوده است. لذا (اکرم جان) با سیتارش این رباعی مشـهور مـیان مردم بدخشان را بـه فارسی درون فراق مادر مـی سراید.
مادر مادر چرا کلانم کردی – شیرم دادی قصد جانم کردی- شیرم تو مده وقصد جانم تو مکن – آواره بـه شـهر مردمانم تو مکن.
مطلبم از حکایت فوق کـه با ابیـات مختصر آن ارقام گردید درباره گرفتن غلامـی وبود کـه در جامعه ما که تا زمان قرن 19 م ادامـه یـافت. لذا (کرغلام گیر) درون پهلوی (کلبق اژداک) (بازگیر) هم گوینده آن احوال است. کـه در فرهنگ عامـیانـه ما با همـه زشتی ها – زیبای ها شیرینی ها و تلخی های زندهدر طول تاریخ کهن سال ما تصویر یـافته، سیما ی حقیقی آریـائیـان را بیـان مـی کند. همـین گونـه افسانـه های دیگر رنگ اساطیری گرفته مانند حکایـات (بدرجمال ؛ تاج الملوک) راجع بـه حوض (شیوه) شغنان ؛ ویـا افسانـه تشکیل حوض (شیوه) (نجات کمپیر) نیکو کار کـه قبل از روز تشکیل آن بـه درویش شیربزش را داد و مـهمان نوازی نمود درنتیجه آن نیکی خودش با مرغ و غربالش از غرق شدن درون آب حوض کـه نیمـه شب واقع گردیدنجات یـافت. حالانکه دیگران کـه به آن درویش کمک غذا و جای شب را بجا نیـاورده بودند همـه درون آن نیمـه شب درون حوض غرق شدند. و آن مرغ و غربال تاکنون هم گوئیـا بصفت سنگ رسوب شده درون حوض (شیوه) باقی مانده اند. و تمثیلی از نکوکاری آن زن را درون اذهان مردم بیـان مـیدارند. درون حقیقت افسانـه های اساطیری که تا حکایـات کوتا دراز درپامـیرات و در مجموع بدخشان آنقدر زیـاد هست که مـیتواند مثنوی صد من را بدست دهد. ولی بسا از آنـها کـه غنای فرهنگی ما را بـه نمایش مـیگذارند اگر توجه نشود فراموش مـیگردند. نگارنده تاجایکه توان داشته درون جمع آوری آنـها کوشیدند.
نوت:- بعضی اشخاص با استفاده از مشکلات فلش های ثبت تعداد از این نویشته ها را بـه سرقت بدون یـاد نویسنده آن درون عرصه انترنیتی و یـا ایجاد اثر همچون سارق فرهنگی اقدام کرده اند. کـه از خواننده گان امـیدوارم کـه این شکایت را توجه دیگری ننمایند. و از نویسنده گان با رسالت وطن خواهشمندم کـه در دوران ما بـه این سرقت های فرهنگی کـه از زحماتم صورت گرفته آگاه باشند. وسلام.
اما نویشتن آن همـه حکایـات با آن انبوه حکایتی وقت وزمان زیـادی را بکار دارد- تعدادی ازین حکایـات درکتاب "پیران کوهستان" و رسالهء نعرهء "توحید" نگارنده ارقام یـافته کـه تا کنون بـه نسبت مشکلات گوناگون وپی آمد های روزگارم اقبال چاپ شدن را نیـافته است. ولی از لابلای آن اثرها دیگران کـه فوتوکاپی هایم را گاهی از اثر بدست آورده اند حکایـات ومقالات فرهنگی وتحقیقی وآنچه را کـه من نوشته ام گرفته وبنام خود درون سایت های انترنیتی، کتب یـا روزنامـه بـه نشر رسانیده ویـادی هم ازین زحمتکش سرگردان به منظور مطالعه وکتاب، جستجوگر با پای پیـاده درکوچه ها وقریـه های فقیر درجهت بدست آوردن ارزش ها ومعرفت فرهنگ کهن سال وغنامند ما از گوشـهء نـهفته درون زوایـای فراموشی گنجیـه های پامـیرات نکرده اند- من از استفاده آنـها گلهء ندارم اما ازین کار آنـها کـه بدون یـاد از ارقام وزحمات فکری وبدنی- اقتصادی وترانسپورتی وغیرهء این عاشق سرگردان به منظور روشن ارزش های فرهنگی وطنم حاصل زحمتم را تصاحب مـینمایند- حق دارم گله مند باشم. واز آنـها مـیخواهم وجدان نویسندهء آگاه ورسالت مند را درون خویش تقویت نمایند.
جشن سده درون فرهنگ پامـیریـان: همچنانیکه درون اوراق قبلی راجع بـه فلکلور کـه بخش عمدهء فرهنگ ما محسوب مـیگردد اشارت مختصری نمودیم. درون فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان بعدهای دیگری نیز بـه غیر از مطالب ارقام شده درصفحات قبلی با قوت تمام موجود است، کـه فروغ آن عنعنات- جشن ها- معرفت وتمدن قدیمـی ودر مجموع سیمای همـه دست آوردهای تاریخی- فرهنگ ما مشخص مـیسازد. از جمله –خیرچزان- وشاگون دیوانـه شاه بـه مثابهء جشن سده یـاد نامـهء یست از فرهنگ پربار آریـانای کهن یـا سنن پرافتخار نیـاکان ما کـه در دو ولسوالی پامـیر بدخشان- شغنان وزیباک همـه ساله برگزار مـیشود.
بنا بـه قول حکیم ابوالقاسم "فردوسی" درون ج 1 ص 26 شاهنامـه چاپ بیـهقی- "هوشنگ" پادشاه مقتدر پیشدادی "آریـانا" آنگاهیکه مؤفق بـه کشتن سیـاه دیو قاتل "سیـامک" وکشف آتش مـیگردد جشن سده درون روز دهم ماه بهمن بر پای مـینماید.
زیرا دیگر با پرتو نور وچراغ- گرمای آتش مـیتواند براهریمنان- حیوانات درنده ودیگر چالش های غالب شود.
شب آمــد بر افروخت آتش چــــــو کوه همـــــــان شاه درون گــــــــرد او با گروه
یکی جشن کـــرد آن شب وباده خــورد سده نام آن جشن فــــــرخنده کـــــــرد
"فردوسی"
همچنان بنا بـه روایـات مردمـی "در همـین روز " فریدون" برضحاک پیروز گشت واین پادشاه ستمگر قاتل جمشید را یـا دشمن "یمرا" را با یک ضربه گرزگاوسر از اریکهء قدرت بر انداخت. وبه زندان ابدی که تا آخرین زمان "فگند" ودهن غار را با حکمت چنان بهم پیوست کـه باهم وصل گردید. عدهء این کوه را درون کوتل "زاک" پهلوی "یـاغورده" مربوط بـه قریـهء "یشتیوسپ" مربوط اشکاشم وعدهء هم درون کوه بین روشان شغنان "دولت شاهی" روایت کرده اند. بعضی ها این کوه را درون "شاخ درهء" پامـیر مربوط بـه تاجکستان دانسته اند. درون اشکاشم روایت هم وجود دارد کـه "ضحاک" را فرفال "فریدون" درون کوهستان داروند وغاران زندانی کرده است. بهر صورت روایـات درین باره درون پامـیرات دوطرف دریـای "اکسوس" از واخان گرفته که تا درواز حتی سرغیلان و زردیو هم گاهی توسط عدهء نقل مـیشود. اما همگومـی حکایـات زنده شدن ضحاک درون آخر زمان مطابق حکایت شاهنامـه با حکایت زنده شدن اژدهای هفت سر بازگیر درون آخر زمان قابل تعمق وتوجه به منظور آنعده محققان مـیباشد کـه مـیخواهند حقایق تاریخی را از لابلای این حکایـات اسطورهء وافسانـهء بدست آورند. چنانچه قبلأ گفتیم جشن سده درون ولسوالی شغنان وزیباک که تا کنون هم با قوت تمام برگذار مـیگردد، کـه در شغنان آنرا " خیر چه زان" ودر زیباک آنرا بنام شاگون "شاگون دیوانـه شاه" مشـهور است. شغنانی ها مطابق رسوم نیـاکان " خیرچزان" را با پختن دلیـه یـا "باژ" کـه غذای این جشن مـیباشد آغاز نموده صبحگاهان قبل از آمدن مردم "خاکستر" "چلک" یـا تنورچه را برداشته بـه حساب شگون نیک از خانـه بیرون حسب هدایت نجوم دان های قشلاق شان درون جائی مـی اندازند- وبعد بـه خانـه آمده غذای آماده شده یعنی "دلده" را کـه با گوشت یکجا پخته شده نوش جان مـینمایند- کار آن توسط "کی بانوی" خانـه وبردن خاکستر بـه بیرون توسط رئیس خانواده اجرا مـیگردد. ناگفته نباید گذاشت کـه غذای "دلده" با گوشت درون نوروز یـا "شاگون بهار" هم پخته مـیشود وبمثابهء رسوم اساسی نوروز وجشن سده یـا "خیرچزان" محسوب مـیگردد.
این رواج "دلده" پزی را درون شاگون بهار و"خیرچزان" بـه صفت رسوم اجداد بیشتر "شغنانی ها" – "روشانی ها" اجرا مـینمایند- حالانکه درون زیباک فقط روز شاگون "دیوانـه شاه" این غذا آماده مـیشود. درون شاگون بهار دلده نمـی باشد- غذا های دیگری نوروزی چون: قماچ- سمنک یـا شاشپ- کاچی وغیره مروج مـیباشد- خانم ها درون شغنان درون "خیرچزان" هم بالای بام ها رفته دف مـینوازند. درون بعضی قشلاق های شغنان قبل از "خیرچزان" درون روزهای نخستین "ماه دلو" مراسم دیگری هم بنام "خیر پچار" موجود است. یعنی آنگاهیکه آفتاب درون چهارخانـهء روزن کـه نشان نجومـی آن تثبیت مـیباشد مـیتابد خیرپچار با بستن نان درون چهار ستون خانـه بـه صفت شگون این مراسم اجرا مـیگردد. درین روز هم درقریـه های کـه این مراسم اجرا مـیگردد مردم شادی مـینمایند- حالانکه درون دیگر مناطق پامـیرات "خیرپچار" را اجرا نمـیکنند- نگارنده نمـیتوانم درین اثر مراسم مذکور را با تمام جزیـاتش ارقام نمایم زیرا هرکدام آنـها آنقدر پهنای فرهنگی وتحقیقی درون جهت روشن تاریخ زندگی گذشته گان ونیـاکان ما دارند کـه کتاب قطوری را تکمـیل خواهد کرد لذا با اشارت مختصر آنـها را یـاد آوری مـینمایم. که تا بخشی از غنای فرهنگی آریـاتباران را درون پامـیرات اختصارأ منعنماید.
قبل از آگاهی راجع بـه موضوع جشن سده درون زیباک دیوانـه شاه را حتما بشناسیم.
معرفی دیوانـه شاه: دیوانـه شاه یکی از داعیـان یـا "پیر" تشیع مذهب هست که مردم زیباک نامش را با احترام "صاحب دیوانـه شاه" یـاد نموده و حکایـات زیـادی را راجع بـه وی درون ذهن دارند. این حکایـات ومعلومات مردم بیشتر روایتی مـیباشد کـه با جزیـات تاریخی زندگی "دیوانـه شاه" درون منطقه گره خورده وشایع گردیده وباگذشت تقریبأ بیشتر از سه قرن شاخ وبرگ های افسانوی بخود گرفته است. قراریکه نگارنده راجع بـه این شخصیت مذهبی کـه اکنون مقبره اش درون قریـهء "خلخان" ولسوالی زیباک موجود وبه شکل هندسی مربع "بازگویندهء مشرب قلندری" ساخته شده معلومات حاصل نمودم. دیوانـه شاه کـه شجرهء او بر سقف مرقدش با خط سیـاه خوانا ارقام گردیده درون زمان امامت نورالدین وشاه خلیل الله دوم (ا نزاری) بعداز نیمـه قرن دوازدهم هجری 1075- بـه زیباک آمده است. وبه نفع ا قاسم شاهی درون زیر پوشش فقه جعفری بیشتر مذهب اثناعشری بـه دعوت پرداخته است. زیرا ا قاسم شاهی بـه داعیـان خود درین دوران دستور داده بودند کـه در مناطق بدخشان کـه مشرب تصوف- قلندری با سلسلهء پیری ومریدی همرا و در اوج دعوت چه درون مـیان اهل تسنن وچه اهل تشیع قرار دارد بـه همـین طریقه دعوت نمایند. که تا باشد از یک سو بـه سوالات فقه حاکم بر جامعه بدخشان جواب داشته واز سوی دیگر صفویـان را کـه اکنون امپرطوری آنـها همراه با انتشار تشیع اثناعشری بر منطقهء ایران وافغانستان آنزمان "خراسان" مـیباشد بخود جذب نموده با این پوشش بـه دعوت مـیپردازند- زیرا ا قاسم شاهی در"انجدان" ایران مرکزیت داشتند. ومشکلات سیـاسی- مذهبی- فرهنگی خود را ازین طریق رفع نموده نزد شاهان صفوی بـه صفت سادات آل رسول ودعوت گذار تشیع- طریقه های گوناگون صوفیـه ازجمله تصوف شاه نعمت الهی وغیره قلمداد مـیگشتند. وهم باخاندان صفوی رشته های قرابتی را برقرار نموده بودند. بـه قرار نوشته فرهاد دفتری درتاریخ اسماعیلیـه فضای بازتر جهت دعوت تشیع درون ایران از نیمـهء قرن نـهم – پانزدهم مـیلادی فراهم گردید. "ص523 تاریخ اسماعیلیـه" به منظور معلومات بیشتر دربارهء پیوند وپوشش مذهبی پیروان وا قاسم شاهی با طریقه های تصوفی تشیع از جمله شاه نعمت الهی ونوربخشیـه بـه کتاب تاریخ وعقاید اسماعیلیـه نوشتهء فرهاد دفتری درصفحات 523 بـه بعد مراجعه شود، کـه دربارهء قربت های قومـی مثلأ ازدواج امام بوذرعلی با یـا شاه طهماسب صفوی معلومات مـیدهد. مطلب از گفتار فوق آنست کـه ا قاسم شاهی این پوشش را بـه صفت استراتیژی وتکتیک دعوت به منظور داعیـان خود جهت رهبری وحفظ جماعت خویش درمناطق ایران- افغانستان ازجمله "بدخشان" وهند قرارداده بودند گرچه اوضاع آشفتهء نبرد هوتکیـان با صفویـان شاه حسین صفوی را از مـیان برد و تا زمان نادر افشار دوام کرد. لذا دیوانـه شاه با شیوهء پوشش مذهبی فوق همراه با عدهء از درویشانش از"سراندیب" هندوستان بـه زیباک آمده مـیر زیباک کـه علی مردان نام داشته را با خود مرید نموده با توفق واستفاده از بزرگان منطقه- درون قریـهء "خلخان" ساختیـار نمود وفات وی روی یکی از چوب های سقف مرقدش درون سال -1102 – هجری قمری ثبت گردیده است. او بازبان دری مروج (سراند یبی) صحبت مـی نمود.که لهجه کنونی زیباکی بـه جای زبان سنگلیجی بعد از دوران آمدن او بـه منطقه رواج یـافته است.
که(پاخالینـه) دانشمند زبان شناس روسی آن را درون کتاب خود (زبان های پامـیری) لهجه زیباکی پامـیری معرفی کرده است.
چند نفر از یـاران (دیوانـه شاه) را مردم هنوزهم نام مـیبرند- از جمله "شاه لنگر پروازی" و "شاه ابوالحسن" بوده کـه اولادهء شان که تا همـین اواخر بـه صفت پیران درون منطقه سدارند- واز نفوذ زیـادی درون مـیان مردم برخوردار بودند. از شاه لنگر پروازی شاه قاضیده واخان بنام "شاه لنگر" واز شاه ابوالحسن "سیدکریم" وغازی جان اولادهء "شاه زیباک" درون منطقه معروفند وتاکنون هم حیـات بسرمـی برند.
که از پداران نخستین شان درون همراهی با "دیوانـه شاه" حکایـات تقریبأ افسانوی نزد مردم باقی مانده است.
سه تن از شاعران قصیده سرای مذهبی نیز با "دیوانـه شاه" طنطنـهء قلندری را با کلاه وکجکول- چراغ وعرفان مربوط بـه آن تبلیغ مـینودند واشعارشان درون بیـاض ها تاکنون باقیمانده درون پامـیرات معروف اند- "خنجری" از واخان – بابا سقا از "کزدان" ودیوانـه مجنون از زیباک فاضل مردانی اند کـه قصایدشانرا با رباب- دف- تنبور ودر عصر حاضر هم هنرمندان "قصاید خوان" "مداح" درون معرکه های مذهبی اسماعیلیـان " پامـیر بدخشان" مـیخوانند از معرفت گفتارشان مردم بهره تعالی روحی مـیبرند. مثلأ از "خنجری" این مخمس مشـهور است.
درخیـالم جز هـــــــوای تو سرو بالای تو نیست
ورد زبان روز وشب جز مدح اعلای تو نیست
دیده را کحل بصـر خاک کف پای تو نیست
ای مرا درون دل بـه جز مـهر وتمنای تو نیست
غیر قلب مومنان هــــــــــم جای و مؤای تو نیست
"خنجری"
قصاید خطی آنـها را باری درون یکی از بیـاض ها نزدیکی از هموطنان از زیباک دیده ام سرگذشت مختصر این شاعران توسط نگارنده درون کتاب "پیران کوهستان" ازقام گردیده است.
قبل از دعوت قلندری "دیوانـه شاه" درون قرن دهم هجری قمری آخرین امام محمد شاهی "شاه رضی الدین" درون بدخشان بـه قتل رسیده وعرصه به منظور دعوت ا قاسم شاهی محیـا گردیده بود.
قتل "شاه رضی الدین" کـه امام جماعت بدخشان وامـیر آنـها محسوب مـیگردید بواسطهء حاکمان وابسته بـه مغولان هند "سلطنت سلالهء بابرشاه- همایون" از قلعهء "ظفر" کـه دران وقت مرکز بدخشان بود طرح ریزی گردیده بود. وبه اثر اختلاف مـیان پیروان شاه رضی الدین عملی گردید. اجرا کننده گان این نقشـه "مـیرزاخان" حاکم قلعه ظفر "زبیرراغی" وعدهء دیگری از مـیرهای محلات بدخشان توانستند امام محمدشاهی نزاری "شاه رضی الدین" را درون سال 927 هجری قمری از مـیان بردارند. واین احوال مدت های درازی اسماعیلیـان بدخشان را از نگاه رهبری مذهبی مرکزی پریشان کرده وقدرت هر "پیر" جماعت زیر تعلیم اورا بـه دسته های بدون مرکز مبدل ساخت.
موجودیت این اوضاع بـه ا قاسم شاهی نزاری این امکانیت را برابر کرد که تا بعدها بتوانند با پذیرفتن پیرها درون رهبری هر دسته جماعت بدخشان را بـه بیعت خود درآورند. واز طریق ماذون اکبر واصغر تفکر حدودیـه را برمنطقه برقرار نمایند. چنانچه درون صفحات قبلی تذکر یـافت دیوانـه شاه کـه پدرانش درون بدخشان قبل از مـهاجرت بـه سراندیب هندوستان وطن دار وبه صفت سادات درون منطقه معرفی بودند را بـه پامـیرات اعزام داشتند که تا دعوت آنـها را قائم نماید.
درین دوران بدخشان بـه نسبت هرج ومرج ملک الطوایفی یـا حکومت "مـیرها" تقریبأ بـه ویرانـه مبدل گردید ومردم مظلوم آن با فقر وبینوائی- ظلم وستم جانکاه- حتی کوچ رانی ها توسط "مـیرهای" بی رحم دست بگریبان بوده- نفوس آن رو بـه کاهش نـهاده- صنعت- هنر- اقتصاد- پیوندهای ملی ومذهبی وتقرب اسلامـی از اثر ادارهء هزارپا وهزارسر ستمگران از شگوفایی باز مانده بود. مـیرها معاملات گوناگونی داشتند از مـیر عمومـی که تا مـیر هزاره وصده مردم را غارت مـید. درون نتیجه این احوال شرایط به منظور رشد تصوف وعرفان ومکتب های مربوط بـه آن درون بدخشان کاملأ بیشتر از گذشته مساعد گردیده- خصوصأ طریقه قلندری وعقاید آنـها کـه تسلی دهنده وگاهی درون مقابله با ستمگران از مردم دفاع کرده واجتماعی تر از قوانین غیر عادلانـهء قشریون مذهبی وابسته بـه مـیرها محسوب مـیگردید. درون ادبیـات فلکورک وفرهنگ عامـیانـه لقب دیوانـه بـه معنی مست از بادهء عشق خداوند به منظور آن عده از عارفان کیش قلندری اطلاق مـیشد کـه در حد آخر جذب وجنون "سکرو صهو" قرار مـیگرفتند.
دیوانـه شاه هم با این اوصاف درون زیباک وغیره نقاط پامـیر زیر پوشش "فقه جعفری" دست بـه ایجاد تکیـه خانـه های دعوت زده درون "خلخان" و "تکیـهء خوبان" لنگر وتکیـه را اعمار نموده مکان های گلخن وبه دور آن سماع قلندری را رواج بخشید کـه تا کنون هم آثار آن درون قریـهء "تکیـهء خوبان" موجود است. تخت شاه وحوض آن را اکنون هم مردم درون زیـارت تکیـه نشان مـیدهند. قبل از اعمار تکیـه خانـه درین محل هم زیـارت حکیم ناصرخسرو بلخی که( حکایت آن درون کتاب پیران کوهستان نگارنده ارقام یـافته) موجود بوده کـه مردم روایت آنرا هنوز هم حکایت مـینمایند. ناگفته نباید گذاشت کـه "دیوانـه شاه" با شیوهء تذکر یـافته درفوق اکثر دعاها- ثنا ها را با ذکر ا اثناعشری چه درون خطبه های چراغنامـه وچه مراسم قربانی- دعوت های دیگر بـه جای ا اسماعیلی پوشش داده وباعث پذیرفتن عقاید تناسخیـه از مکتب های عرفانی هند درون منطقه گردیده کـه بعدأ باعث اختلاف مـیان روحانیون شغنان واشکاشم- زیباک- واخان درون بحث های فلسفی راجع بـه رفتن روح بـه عالم بالا وپائین گردید وهمچنان درون فروعات بعضی رسوم فرقیت ها را پدید آورد کـه در گذشته نبود حتی از قراین بر مـیآید کوشش کرده که تا خود را بیشتر از سنگ و وزن حضرت حجت خراسان نزد جماعت معرفی ومحبوب نماید- ولی با آن هم نتوانسته درون جوهر واصلیت دعوت های کـه همـهء شان نزد مردم طریقه ودعوت "ناصرخسرو بلخی" یـا حجت بزرگوار خراسان محسوب مـیگردند. تغیری ریشوی پدید بیـاورد او حتی درون شجرهء نامـه اش کـه در سقف مرقدش ارقام یـافته خود را بـه محمد بن شاه اسماعیل مربوط داشته ولی حجت خراسان را فرزند امام موسی علی رضا قلمداد کرده کـه هردو شجره بر سقف مرقد موجود اند. به منظور اکثر محققان معلوم هست که حکیم بزرگوار بلخ از تبار آزاده گان بوده ولی سید بودنش ثبوت نمـی باشد او را اگر ملقب بـه سید شاه ناصر نموده اند روی اصلیت تباری نمـیباشد بلکه روی جوهر معنوی اش بـه صفت فرزند روحی امام مـیباشد. کـه از فیض قربت آن بـه کمال ولی بودن ومرتبهء "پیری" وحجت جزیرهء خراسان رسیده است. لذا هدف از نوشتن شجرهء او درپهلوی شجرهء دیوانـه شاه با آن تفاوت ها معلوم هست که "دیوانـه شاه" کوشش مـیکرده که تا اصلیت تباری خود را زیر پوشش بـه ظاهر اثناعشری نزد اسماعیلیـان بر حجت خراسان رحجان دهد. کـه بحث روی آن از حوصلهء این مقال بیرون است.
دیوانـه شاه وجشن سده:قبل از آمدن دیوانـه شاه قلندر بـه منطقه پامـیرات بدخشان از جمله زیباک هم جشن سده درون مـیان مردم برگزار مـیگردید. دیوانـه شاه این جشن سده را بنام خود بنام شاگون "صاحب دیوانـه شاه" مسمـی گردانید، کـه تا کنون هم درون پانزدهم "ماه حوت" با بازی های قلندرانـه درشب هنگام تیـار غذای دلیـه "باگوشت" درمـیان لنگر "صاحب دیوانـه شاه" آغاز یـافته ودر روز مذکور "بزکشی" "تیرزنی" "پیگه دویدن" جوانان یـا رقابت آنـها درون دوش با دیگر رسوم برگزار مـیشود. متوالی زیـارت ولنگر دیوانـه شاه کـه چراغدان- کلاه وکجکول قلندری او را نیز از قدیم حسب هدایت- و وصیت شان بـه شکل مـیراثی درون دست دارند خانوادهء "وکیل قندهاری" وپسران مرحوم "عرب شاه" ودلبرشاه از همـین قریـهء خلخان مـیباشند. این خانواده قبل از برگزاری شاگون از تمام قریـه های پامـیرات اگر رفته بتوانند، نذورات را جهت برگزاری جشن سده یـا شاگون دیوانـه شاه جمع آوری نموده بعدأ روز شاگون بـه مصرف اشتراک کننده گان آن جشن مـیرسانند. همـه "خلخانیـان" وزیباکیـان درین روز بـه خدمت گذاری حاضر گردیده عدهء - بز- به منظور ذبح روغن وگندم طوری نذورات آورده بر درگاه لنگر یـا تکیـه خانـهء بـه متوالی تسلیم مـینمایند که تا ازان درشاگون بگونـهء کـه لازم هست استفاده مـیشود.
روز جشن سده یـا شاگون دیوانـه شاه به منظور بزکشان مؤفق- دونده های جوان کـه اول مـیشوند- تیرزنان کـه هدف را مـیزنند تحایف از طرف بزرگان، متوالی ومسؤلان برگذاری محفل داده مـیشود.
سرود وموسیقی- قصیده خوانی هم با های قلندرانـه جشن را رنگین مـیسازد- روز قبل از جشن هنگام ذبح بازی قلندرانـه کـه جوهر معنی آن بر عقاید قلندران استوار هست با بزکشی شکمبهء- روده- پاچه توسط بچه های نوجوان بـه شکل پیـاده اجرا مـیشود- حتی درون لنگر دیوانـه شاه عرف ورسومات وحکایـات موجود هست که مردم آنرا اجرا وحکایت مـیکنند- از جمله جای گرز دیوانـه شاه بر یکی از ستون های لنگر- آمدن شاه لنگر پروازی هنگام موت دیوانـه شاه بر بالین او از طریق روزن لنگر با این رباعی بـه که دیوانـه شاه منسوبش مـیدارند کـه گویـا درون وقت نزع سروده.
بر خیزم وشـــــــــور درون جهـــان اندازم تیر غـــــــم عشق درون کمان اندازم
بشکافــــــم را بر آریم جگـــــــــر خوناب جگــر پیش سگان اندازیم
نگارنده نمـیدانم کـه این رباعی را دیوانـه شاه سروده ویـا شعرای ندیمش چون خنجری- بابا سقا ویـا دیگر اما جوهر تصوف وعرفان- ومکتب قلندران کـه زندگی مادی افراطی را درجهان همـیشـه بـه یـاد انتقاد مـیگیرد از آن هویدا است. زیرا قلندران عاشق پیشـه کـه عشق را مدار تفکر واندیشـه خویش مـیدانند زندگی معنوی خود را بر مبنای آن جوهر وارسته از هوای نفس اماره ودنیـای دنی قرار مـیدهند- از جمله "غیـاثی" یکی از مشاهیر عرفان وتصوف بدخشان نیز بر همـین اندیشـهء عرفانی عشق قلندری را برتر شمرده سروده است- دیدهء دل گشا ببین طنطنـهء قلندری+پای بـه نـه فلک نـهد مرتبهء قلندری= که تا آخر غزل و بر دنیـا پرستان مـیتازد- دل اگر ذاکر نباشد سبحه گردانی چه سود+گر بـه دل ذوقی نداری کله جنبانی چه سود- از هوای نفس داری صدیت اندر آستین+نزد مردم مـیزنی لاف مسلمانی چه سود--- که تا آخر غزل او هم دنیـا پرستانرا کـه نفس اماره بر ایشان حاکم وغالب هست تشبه بـه غول وگاهی سگ نیز نموده است. کـه راجع بـه او جناب داکتر حصاریـان کتاب وزین نوشته "غیـاث عارف وارسته" کـه به آن مراجعه شود- زمان حیـات دیوانـه شاه قلندر ومـیر غیـاث الدین غیـاثی تفاوتی زیـادی دارد ولی هردو درون زمان اوج دعوت "پیری ومریدی" تصوف وعرفان درون بدخشان حیـات بسر اند.
لنگر یـا تکیـه خانـهء دیوانـه شاه: بـه شکل چهار ضلعی کـه درون آن با پنج ستون زیر سقف- دکانـهای کلان- دوچپ نخ- تنورچه ودیکدان- دوپیچهء دروازه- مندل ها کـه یکی آندیکدان غذا پزی را از دکانـها با هردو چپ نخ کـه از دکانـها خوردتر اند وجای نشستن وخوابیدن اهل خانـه ومـهمان خودی مـیباشند جدا مـیسازد ساخته شده- درون یکی از کنج هایدیکدان "پسکی" کنجینـهء خانواده قرار دارد کـه اشیـاء ولوازم ودارائی اقتصادی خانواده درون آن جابجا مـینمایند. نزدیک دیکدان متصل با دیوار "مندل" بزبان غارانی ویخدرو "چاوش" دیوار درون مربع بـه پهنای یکمتر جا گرفته کـه "بازپران" نامـیده مـیشود. وهر وقت کـه آفتاب درآن برسدانیکه آنرا نشان کرده باشند بـه احترام رسیدن آفتاب درین نشان آن نقطه را آرد مـیزنند وازین طریق احترام "مـیترا" نیز از کیش آریـائیـان تاکنون حفظ گردیده است. کـه غنای فرهنگ عامـیانـه که تا معیـاری ما را نشان مـیدهد. یعنی ساختمان آن کـه همرنگ همـه خانـه های پامـیریـان است.
در دیکدان کلان داخل لنگر"تکیـه خانـه" روز شاگون دیوانـه شاه غذای شاگون بـه لهجهء پامـیری زیباک "دیله" با گوشت- حلوا پخته مـیشود. ودر همـین خانـه بـه مردم توزیع مـیگردد- ودر سرتکیـهء دکانی کـه دعاها از آن توسط خلیفه های مذهبی خوانده مـیشودی حسب رواج نمـی نشیند زیرا مـیگویند آنجایی هست که داعی صاحب دیوانـه شاه مـی نشسته وبه مردم ارشاد وتعلیم مـیکرده است. کدام وقتی بعداز ویی خواسته که تا درآن جای بنشیند بـه مجرد بالا شدنش سنج بین پاگه ودکان پایش شکسته ومکافات این بی ادبی آگاهانـه ویـا غیر آگاهانـه خوب بدست آورده است- بنأ حق ندارد که تا درآنجا بنشیند- واین خود مـیرساند کـه احترام وعقیده بـه کرامات آن مرد قلندر وداعی مذهبی که تا چه اندازه نزد مردم بعداز وفاتش اهمـیت داشته است. اکنون کـه راجع بـه تکیـه خانـه یـا لنگر دیوانـه شاه معلومات مختصر گونـهء را ارقام داشتم برمـیگردیم بـه بقیـه موضوعات مربوط بـه جشن سده درون زیباک کـه بنام "شاگون دیوانـه شاه" برگزار مـیشود. نگارنده بعداز جستجوهای فرهنگی خویش بـه این عقیده رسیدم کـه حضرت دیوانـه شاه رح ویـا رانش درون پهلوی تعلیم ودعوت قلندرانـهء خود درون جهت تقویـهء سلسله پیری ومریدی ودعوت ها با بیعت بـه ا قاسم شاهی همچون داعی کـه بعداز وی یـادگار پای برجائی درمـیان جماعت باقیمانده باشد از جشن سده کـه یـادگار هوشنگ پادشاهی پیشدادی بـه صفت مـیراث زنده وبجا مانده آریـانای کهن بوده مـیراث گرفته. که تا از یک سو این سنن باارزش ملی را زنده نگهدارد. واز سوی دیگر رسوم آنرا درون لفافه پرپا نمودن "شاگون دیوانـه شاه" درون لنگر خود بجا آورده چنان عملی نماید. که تا درمـیان جماعت ومردم پامـیرات اتوریته ونام او همراه با این سنت کهن سال بصفت رهبر مذهبی کـه از وی مـیراث جاودانـه باقیمانده وحفظ گردد. البته بـه نسبت بزرگی جا ه ومقامش درون مـیان جماعت درین کار موفق بوده است. هم بـه این یـادگار نیـاکان رنگ وبوی بیشتر مطابق بـه رسومات فقه اسلامـی داده وهم نام خود را با این طنطنـهء باشکوه درون تاریخ فرهنگ عامـیانـه ومعیـاری ما رقم زده است. تأثیر آن درون دوران ما آنچنان با قوت درون منطقه باقی مانده کـه دهقانان زیباک بعضی کارهای دهقانی خود را با این شاگون وابسته نموده آغاز مـینمایند. اما باوجود این ابتکارات نتوانسته محبوبیت اجتماعی وعلمـی خود را درون مـیان حتی بدخشانیـان برابر با حجت جزایر خراسان درجه بندی نماید. زیرا توان علمـی، شـهرت بلند فضیلتی، خدمات فرهنگی "حکیم بلخی" یـا حجت خراسان به منظور مشرق زمـین ومبارزات عادلانـهء او علیـه استعمار عرب وکلیـه ستمگران وابسته بـه آن درون قلب آسیـا او را همچون غول اندیشـه وتفکر ساز چنان درون اوج افتخار مـیان بشریت رسانیده کـه هر انسان شریفی نـه تنـها با آثار ونام جاودانـه اش احترام مـیگذارد بلکه از آن بهره مـیبرد وافتخار مـینماید ولو اینکه حتی درون عصر حاضر هم هستند گروه های درمـیان اسماعیلیـان کـه با استفاده بردن از امکانات اقتصادی درون مرکز ادارهء امامت خارج از کشور مـیخواهند با فرهنگ ستیزی علیـه فرهنگ پربار اسماعیلی آریـاتباران عقاید تسلیم طلبانـه وسوداگرانـه خویش را با تکتیک ها وسیـاست های مذهبی گوناگون به منظور آنکه اقدار ومنفعت خود را بیشتر براسماعیلیـان جهان تحمـیل نمایند گاهی مستقیم وگاهی غیر مستقیم به منظور تضعیف اندیشـه های والا وطریقهء انسان دوست اسلامـی ناصر خسرو پا درون رکاب توسن رقابت مـیگذارند ولی معلوم دار هست که درون عرصهء مقابله ناکام وبه ناچار از اسب فرود مـیایند. زیرا مکتب انساندوستانـه واسلامـی حجت خراسان مـیاموزد کـه یک پیرو مومن حتما اول فرهنگ خود شناسی را محراق خرد خود قرار دهد که تا از آن طریق بـه خداشناسی برسد این خودشناسی از شناخت جسم وآفرینش آدمـی گرفته که تا خودشناسی ملی- وحدت واخوت ملی وسلامـی برمبنای معرفت خلاق تضمـین کنندهء حریت انسان از قید جهل وخرافات وهرچه بی عدالتی هست گشته رهنمای تأمـین منافع علیـای ملی کتلهء عظیم از بشریت مـیگردد کـه در شـهری ویـا کشوری حیـات بسرمـیبرند و وطن حق مادرانـه بر آنـها داشته ودارد کـه باید آن حق را ادا نمایند- چنانچه درون دعوت بقای طریقه حجت خراسان آمده است:
بیـا پدید کــــن از بهر خــویش راهبری کـه بعد مرگ بماند زنام تـــــــو اثری
به روزگــار حیـاتت ز ظلـــم دوری کن اگر تو مرد خدائی بـه حق عملی
ایــــن دیـار واین دیـار این مـــزار و این مزاز
نوت: آن چند جملات کـه در بارهء رقابت عدهء درون عصر حاضردر جهت تضیف نمودن فرهنگ وطریقهء ناصرخسرو درون فوق ارقام یـافت با دعوت دیوانـه شاه قلندر رح وابتکارات او کـه برایب اتوریتهء مذهبی اش درون مـیان جماعت بصفت داعی انجام داده ارتباط ندارد- صرف به منظور آگاهی جوانان از رقابت های ناسالم وفرهنگ سالم زدایـانـه عدهء از افراد منفعت جوی کـه دردوران ما علیـه ارزش های ملی و فرهنگی خود برخواسته بـه نفع بیگانـه ها آب را خیت نموده ماهی مـیگیرند نوشته شده. که تا با تعمق دربارهء بعضی امور فرهنگی کـه بر ما تحمـیل مـیشوند تفکر نمایند. دیوانـه شاه قلندر رح از طریق برپا نمودن جشن سده تحت عنوان برگزاری شاگون دیوانـه شاه خدمات زیـادی را هم درجهت حفظ سنن با افتخار نیـاکان انجام داده هست که قابل احترام وتمجید مـیباشد او نظریـهء زمان خودش سیطرهء صفویـان ومـیرها حاکم درون محلات بوده کارهای خوبی را هم انجام داده کـه قابل تقدیر مـیباشد. از جمله یکی هم آوردن عدهء از مردمان غاران واشکاشم و واخان از سر قل یـارکند دوباره بـه اوطان شان کـه از جور وظلم وچپاول مـیرها بـه ناچار وطن خویش را ترک گفته راهی دیـار غربت شده بودند مـیباشد- کـه در نتیجه این مـهاجرت وکوچ رانی ها نفوس مردم ما درون منطقه بسیـار ناچیز گردیده بود- ولی دیوانـه شاه قلندر این مشکلات را از سر راه شان برداشت. ریشسفیدان قریـه زواردرهء غاران این حکایت را بارها به منظور نگارنده نقل کرده وکسانی را کـه این داعی قلندر مشرب درون غاران- اشکاشم وغیره بـه دیـار خویش آورده وجابجا نموده بود نام مـیبرند کـه درین دوران خانواده های زیـادی ازاین شجره ها نفوس منطقه را تشکیل داده اند.
هم چنان دیوانـه شاه قلندر رح خود مشوق پهلوانی- جوانمردی- دلاوری وکرامات انسانی بوده کـه در جشن سدهء او یـا شاگون دیوانـه شاه تجلی یـاقته- چون تیرزنی- دویدن پیگه- اسب سواری- گرز زنی وغیره کـه در جریـان از آن حکایت گردید مـیباشد. کـه درصفحات بعدی راجع بـه تیر زنی وقباق زدن حکایت خواهم کرد.
جشن سده یـا "خیرچزان" مردم شغنان با شاگون دیوانـه شاه درون زیباک از نگاه گونـه اجرای مراسم فرقیت های را دارا مـیباشد کـه این فرقیت ها درون اجرای مراسم بوده ودر اصل ونـهاد یکی مـیباشد- شاید این فرقیت ها بـه نسبت عوارض ومشکلات جیوپولیتیکی- جیوفیزیکی وشیب وفراز تاریخ پدید آمده باشد زیرا راه های صعب العبور کوهستانی کـه کوه ها درون دوطرف ساحل اکسوس باعث آن گردیده بعداز حملات مغول- تیمور وحکومت مـیرها بیشتر مردمان منطقه را از رفت وآمد واشتراک درون مراسم یکدیگر بـه مشکل مواجه ساخت. ازینرو این فرقیت های فرهنگی- پدید آمد نگارنده بـه این عقیده مـیباشم کـه زبان های پامـیری که تا زمان حکومات یفتلی ها یکی بوده با قوت درون منطقه که تا تخارستان حصهء از جنوب هندوکش وشمال آن تکلم مـیشده واز جمله زبان های متداول عصر آریـائی شرق کشور بوده است. راه ابریشم که تا زمان موجودیت شاهان آریـائی وقدرت ودولت مرکزی از طرف حاکمان جهت رفت وآمد کاروانـهای تجارتی تحت توجه قرار داشته، تفاوت های لهجه درون زبانـهای پامـیر درون دو طرف ساحل اکسوس ومسیر راه ابریشم بعداز دوران یفتلی ها کـه کشور راه ابریشم را که تا جائی از دست داد وجاده ها ویران شد با طلاتم لشکرکشی های داخلی وخارجی سردچار گردید بمـیان آمد. کـه نمونـهء این تفاوت ها وهمگونی ها را درون زبان( اشکاشمـی- شغنانی- واخانی- سنگلیجی-منجانی) پشتو وزبان فارسی قدیمـی بدخشان همـین اکنون هم مـیتوان دید وباز یـافت. کـه درین باره مأرخان ومحققان زیـادی نظرات شان را ابراز کرده اند. ولی درون خود منطقه که تا حال تحقیقات همـه جانبه صورت نگرفته هست تا حقیقت احوال را ثابت نماید.
برای اثبات موضوع همـین جملات رفتن وآمدن بـه اشکاشمـی توغد- آغد- بـه شغنانی توید- یـاژد را مـیتوان مثال داد کـه چگونـه از یک اصل با این تفاوتها شکل گرفته اند. ومانند آن درون مراسم جشن سده هم فرقیت هائی پدید آمد اگر درون دیگر مناطق کشور بـه نسبت حوادث تاریخی- فرهنگی ویـا کوتاه اندیشی های متحجرانـهء قدرت ها این مراسم اجرا نمـیگردد، درون پامـیرات با همان- تجلی کهن ولی مطابق بـه شریعت دین مقدس اسلام اجرا مـیگردد.
خلاصهء کلام اینکه جشن سده کـه در زیباک وشغنان با مراسم خود برپا مـیگردد- باز گویندهء هویت تاریخی وغنای فرهنگی مردمان این سرزمـین هست که درون فوق بیـان گردید.
هنر تیرزنی بر قباق: هنرمندی آریـائیـان هنگام نبرد ها ونشان زدن ها با تیر وکمان درون شـهنامـهء بی زوال فردوسی تواریخ فرهنگ ما عیـان وبیـان مـیباشد. ازجمله این هنر درون پامـیرات نیز که تا اکنون حفظ گردیده صرف نظر از جنگ سی وچهار سالهء تحمـیلی وخانمان برانداز کـه حاکمـیت تفنگ برقانون وتعقل رحجان یـافت جوانان ما از نگاه هنر سپورتی رزمـی بـه آن علاقه دارند. درون طوی ها وجشن ها بـه نشان زنی مسابقه ورقابت مـیکنند. درون پامـیر بدخشان تاکنون هم بالای سر کودک نو تولد کـه پسر باشد ازچوب تیرو کمان ساخته آویزان مـیکنند که تا در بزرگی همچون "آرش" و رستم کماندار معرکه های زندگی باشد.
در ولسوالی زیباک کوزه را روز شاگون دیوانـه شاه "جشن سده" درون همان جای معین هرساله بـه فاصلهء سه الی چهارصد متر نشانـه مانده وجوانان با تفنگ های دست داشته نشانـه مـیزدند هرکسیکه مؤفق بـه هدف قرار نشان مـیگردید تیرزن قابل محسوب وتحفهء دریـافت مـیداشت این کار درون اکثر نقاط دیگر بدخشان هم رواج دارد. از جمله درون منجان جوانان با تیر وکمان کهن کـه تیر آن 7 سانتی متر هست وپردار هست به شکار پرنده گان مـیروند- وخوب هدف را بـه تیر مـیبندند. نشان زنی با فلاخن نیز رواج دارد.
اما درون قدیم ترها خصوصأ درون قریـهء غاران این مسابقه انداخت با کمان پلتهء با سواری اسب اجرا مـیگردید کـه بنام "قباق زنی" شـهرت داشت. این بازی درون طوی ها وعیدها وشاگون "نوروز" برپا مـیشد وبه بسیـار هیجان انگیزی اجرا مـیگشت. وآن طوری بود کـه "کدوی" کلانی را پر از خاکستر کرده بر بالای چوبی بـه اندازهء سه متر درازی درون مـیدان مـیبستند وآن چوب را درون زمـین محکم نموده یعنی کمـی از آن را درون زمـین فرو نموده که تا کدو را درون بالایش بـه اندازهء سه متر از زمـین بلند نگهدارد. ویـا گاهی بزغالهء را بر سر بلندی بـه همان اندازه کـه مشرف بـه مـیدان مسابقه باشد نشانـه مـیگذاشتند. سواران اشتراک کننده درین مسابقه با اسپ های تیز لگام وسرکش بـه مـیدان آمده صف آرائی خویشرا طوری درین مـیدان وسیع کـه برای دوش- خیز وسرعت جهش اسپ ومـهارت سوار مشکلی ایجاد ننمایند مطابقت مـیدادند کـه از قانون های تثبیت شدهء این مسابقه فول و تخلف صورت نگرفته باشد.
نوع بازی: درون دست هر سوار ویـا شانـهء او کمان های چقماقی ویـا تفنگ معروف بـه پلتهء مجهز بـه تیرو باروت سیـاه قرار داشت. هر سوار با دوانیدن اسپش ودر جریـان این سرعت مکلف بـه زدن هدف بود که تا از فاصلهء اقلأ پنجاه متری هنگام عبور از روبروی هدف با لیـاقت ومـهارت خود بتواند هدف را بـه تیر بزند. او قبل از جهانیدن اسپ بسوی هدف "پلتهء پختهء" کمانش را آتش مـیزد وبا این پلته کـه بالای ماشـهء دوشاخهء کمان محکم کرده مـیشد باروت داخل دیکک کمان را بعداز گرفتن "قلور" یـا نشان آتش مـیداد- باروت داخل دیکک جرقه مـیزد وجرقه هایش از کی متصل با دیکک داخل کمان کـه پراز باروت البته بـه اندازهء معینی بود وبر سر آن تیر دربالای باروت جاسازی مـیشد کمان آتش مـیکرد وتیر از خانـهء کمان بسوی هدف پرتاب مـیگشت. ناگفته نباید گذاشت کـه تیر بواسطهء سمبهء چوبی کـه یک سرش با پوشش مس ویـا برنج پوشانیده شده بود از طریق دهن کمان بداخل آن بالای باروت با ضربه محکم مـیشد- چین واندازهء محکم باروت به منظور پر کمان توسط آلات مخصوص کمان به منظور سوار قبل از مسابقه معلوم وآماده بود لذا به منظور پر دوبارهء کمان برایش مشکل وجود نمـیداشت. هرکه مؤفق بـه زدن هدف مـیشد ودر تکتیک انداخت استاد مـیبود از محفل ویـا چپن ولنگی را خلعت مـیگرفت. وبنام قباق زن ماهر معروف مـیگردید. قباق- درون ادبیـات عامـیانـه معیـاری زبان فارسی دار ویـا اعدام را گویند.
بازیـها درون ناحیـهء روشان کـه یکی از منطقه های شاداب شغنان مـیباشد وبا زبان مادری مشحون از لغت وکلمات روستائی واجزای مربوط بـه آن صحبت مـینمایند- درون جشن های "شاگونی" خویش بازیـهای سپورتی قدیمـی آریـایی از جمله پهلوانی- "کشتی گیری" – گوی بازی توسط اسپ چابک ودوند را با همـه مـهارت های چوگان زنی آن که تا سالهای اخیر حفظ نموده وپهلوانان آن درون مـیدان های منطقه شغنان مؤفق ترین پهلوانان محسوب مـیگردند. و این گوی بازی با اسپ درون سرحد واخان هم رواج دارد.
روشانیـان بازیـهای هیجان انگیز دیگری نیز دارند کـه طوری نمونـه بـه طور مختصر یـادآور مـیشویم.
1. گوی زدن جوانان درون مـیدانـهای قشلاق ها بدون سواری بر اسپ کـه با دویدن رقابت صورت مـیگیرد هر گروپی کـه قویتر مـهارت خود را درون فنون چوگان "چکان" وبردن توپ "پوت" بـه جایگای "آل" هنرمندانـه انجام دهد- نامش درون منطقه مشـهور گشته شـهرت عالی کمایی مـینماید. واین باعث مـیگردد که تا اطفال از خوردی بـه پهلوانی و ورزش دل ببندند وتشویق شوند که تا پهلوان با نام ونشان ملک خود باشند.درشغنان نیز جوانان پیـاده گوی بازی مـینمایند.
2. بزکشی درمـیان آب ویـا جهیلکی کـه برای این مسابقه درون قشلاق های شان طبعی یـا غیر طبعی وجود دارد- وآب آن از مـیان بالاتر نباشد جوانان پوست محکم را از زیر شرشرهء کـه "ی از آن بـه پایین مـیریزد" با رقابت زورمندی درون مقابل هم برداشته وبا دوش بسیـار سریع بـه جهیل مـیکشانند وبعد درون مـیان جهیل هربه نفع خود رقابت نموده آنکسیکه از همـه با مـهارت وزورمندتر مـیباشد دوباره آنرا بـه همان شرشرهء آب آورده ومـی اندازد از کلان یـا قریـه دار ودیگر بزرگان تحفه دریـافت مـیدارد- درین بازی هرقدرکه تعداد بازی کننده زیـاد باشد بـه همان اندازه هیجان انگیز هست وبرای بازی کننده زور وبازو ومـهارت زیـاد لازم هست تا برهمـه رقبای پهلوانی او ثبوت گشته واز مـیان آب مؤفق بدر آید.
3. "دندان گیرک" گردآو روشانیـان درون جشن های شاگونی درین بازی بهی کـه مؤفق مـیشود تحفه ویـا جایزهء کلانی مـیدهند- از جمله- چپن- یـا جوانـه وغیره اجناس.
بازی طوریست کـه دیک چوینی کلان را کـه در خیرات ها- طوی ها وجشن ها جهت پخت وپز استفاده آورده درون یک صفهء بلند وهموار جابجا مـیکنند- وبعد آنرا لبالب پر از آب پاکیزهء جویبار نموده همرای آب داخل آن تقریبأ بـه مقدار یک سیر آرد جو ویـا گندم را مخلوط کرده "قسمـیکه آرد با آب خوب حل شود" وآنرا گرداو مـینامند ویک سکهء پنج افغانیگی یـا دو افغانیگی فلزی را بـه داخل این "گرداو" مـی اندازند که تا در عمق دیک بـه زیر آن آب وآرد حل شده آن پنـهان شود. آنگاه از جوانان حاضر بـه مسابقه دعوت مـیکنند که تا دست های خود را پشت سر گرفته وبسته نمایند- بزرگان وتماشاچیـان بـه فاصلهء معین از صحنـهء مسابقه جا گرفته وکسیکه بازی را کنترول مـیکند "رفری" از طرف مجلس تعین شده پهلوی دیک ایساده شده بـه کنترول رقابت بازی کنان آماده مـیگردد. آنگاه افراد بازی کن کـه دست هایشان درون پشت سر بسته مـیباشند سرهای خود را درون "گرداو" دیک فرو مـیبرند بعضی ها سر خود را که تا شانـه وبعضی ها تاگردن یعنی بـه اندازهء بلندی وکوتاهی قد یـا گردن درآب دیک با دندانـها ولب هایشان بـه جستجوی سکهء فلزی مـیپردازند- هرجوانیکه توانست با دهن آن سکهء فلزی را از مـیان "گرداو" بیرون کشید جایزه بدست مـیاورد. البته درون جریـان بازی هیچ حق ندارد بـه دیگری مشکل ایجاد کند اگر افراد بازیگر زیـاد از اندازهء محیط دیک باشند- درآنصورت بازیگران بـه چند گروپ تقسیم شده هرگروپ بـه نوبت بازی را اجرا مـینمایند به منظور بازی از ده الی پانزده دقیقه وقت تعیین مـیشود-انیکه نفس شان بـه سر مـیرسد مـیتوانند سر خود را از دیک کشیده نفس تازه کرده و دوباره سر درون دیک فرو نمایند با مؤفق گشته یـا را بـه صفت جایزه از آن خود سازد. به منظور بررسی تمام بعدهای فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان وپیوند آن با گذشتهء تاریخ وتمدن آریـانا وقت وزمان ومحیـا گردیدن شرایط کاری مجهز بـه کار هست تا محققین بتوانند- غنای کمـی وکیفی آنرا درون پیوند با فرهنگ ملی ما روشن وبا نسل های آینده معرفی نمایند مثلأ درون فرهنگ عامـیانـهء مردم شغنان- واخان- زیباک- منجان- اشکاشم- شیوه وخنج پامـیر بدخشان به منظور هریک از اجزای برگذاری این مراسم نامگذاری هائی مشخص مـیباشد کـه اکثرشان درون زبان اوستایی وکتابهای مربوط بـه آن تذکر یـافته و رابطهء این نامگذاری ها ودر مجموع زبانـهای پامـیری را با پیوند محکم آن با زبان اوستایی بازگویی مـینماید. مثلأ کلمات- شگون- پتچلوم- کـه "شاگون" "وپتچلوم" مـیشود اکنون هم درون فرهنگ عامـیانـه پامـیر شاگون بـه معنی "نوروز" یـا شگون نیک کـه این روز دارد وفرخندهوسعادت بـه بار مـیاورد یعنی "فعال نیک" "وپتچلوم" آنگاهی کـه بابه دهقان قبل از همـه درون روز مراسم نوروزی "شاگون بعداز سفید خانـه با آرد باقلی ویـا "مشنگ" کـه در زبان عامـیانـهء آنـها هم " باقلا" "مژک" نامـیده مـیشود وتوسط خانم های خانـه "کی بانو"دروازه ء خانـه برویش بازگشته دهقان داخل خانـه شده غذای را کـه "قماچ" از آرد گندم با سمنک وروغن زرد هست را با خواندن دعا صرف مـینماید البته بعد از ورود وی راه مبارک باد همـه همسایـه گان کـه در جریـان روز بـه خانـه های یکدیگر مـیروند- وشاخچه ها از درخت بید "نمونـهء سرسبزی وشادابی" بدست گرفته "شاگون بهار مبارک" مـیگویند غذای سمنک با قماچ یـا دیلیـه "باج" را مـیخورند ودعای "شاگون بهار- مبارکتی کار- یک دانـهء ما هزار- هزار ما بیشمار- بحق خوجه عبدالله انصار" کرده و آمـین مـیگویند- واز خانـهء او برآمده بـه دیگر همسایـه مـیروند. یـا بـه عبارهء دیگر این بابهء دهقان- پتچلوم را خورده آمدن همسایـه ها را جهت مبارک بادی چنانی کـه در فوق تذکر یـافت افتتاح مـینماید. درون فرهنگ عامـیانـهء دهقانان پامـیر خواجه عبدالله انصار پیر دهقان محسوب گشته- درکارها از نام وی تبرک مـیجویند. گرچه درون همـین مراسم طفلی را بـه مرکب سوار کرده بـه دروازهء خانـهء "شاگون کرده" با بابه دهقان رئیس خانواده- یکجا همرایی نموده از دهن دروازهء خانـه صدا مـیزند کـه من دولت شاگونی را بـه شما آورده هم و سه بار آنرا تکرار مـیکند وآنگاه "کی بانو" با خانم بزرگ خانـه درون حالیکه آرد سفید را درون کف دست دارد ودروازه را باز مـینماید وبا داخل شدن آنـها این آرد را مبارکباد گویـان بر شانـهء راست طفل وبابهء دهقان مـیچسپاند- وآنـها هم خمچهء درخت یـا شاخچهء درخت را بـه وی اهدا مـینمایند واین خانم این شاخچه ها را کـه بعضی نمونـهء گندم وبعضی نمونـهء باقلی اند ورنگ هر شاخچه باهم فرق مـیکند را از آنـها با احترام زیـاد گرفته استوار مـینماید ما به منظور انکه دوباره این کلمـهء اوستایی وحفظ آن درون فرهنگ پامـیریـان مثالهای گفته باشیم با شرح مختصر بالا پرداختیم- اگر درون بارهء شاگون بهار با رسم ورواج هایش درون پامـیرات کـه اکثرشان همان تکرار رواج های کهن آریـایی درون عصر ما مـیباشد مفصل وکامل صحبت نماییم ناچاریم کتاب بزرگی را تألیف نماییم کـه من امـیدوارم این عرصه به منظور پژوهشگران دانشمند خود منطقه با اثر کمک های منابع فرهنگ دوست وطن خواه وعدالت پسند ملی وبین المللی کـه خواهان ترقی علم ودانش وهمگرایی ویکدیگر فهمـی تمدن بشری اند روزی مـیسر گردد.اکنون کـه کلمات "شگون" و( پتچلوم) اویستائی را شرح کردیم راجع بـه بقیـه مراسم آن صحبت مـینمایم.
شاگون بهار - کـه اکنون بنام نوروز عالم کـه از طرف جامعهء بین المللی بـه مثابهء نوروز جهانی شناخته شده با تمام ویژههایش بازگویندهء تاریخ- وتمدن پرافتخار نیـاکان ماست- وچه خوب هست که همـه ساله با درخشش پرتو مـیترا وتجلای زرین شعاع پربرکت او بر نشانی های نجمومـی عامـیانـه پامـیریـان کـه بنام قلات های شاگونی برفراز کوه های متصل با قشلاق های شان مـیتابد درون فضای صلح ودیموکراسی- صفا وصمـیمـیت - وحدت ملی وعدالت استقلال وحاکمـیت ملی وسعادت همـه ملت عزیز افغانستان عزیز برگذار گردد وبا این سردهء زیبای نوروزی از روزن خانـه ها بـه داخل خانـهء سفید دیده با آرد شگون راه سفید شادی وسعادت مـیباشد با صلابت تمام توسط نوجوانان ندا سردهند.
نوروز شدو لالهء خشرنگ برآمـــد بلبل بـه تماشای دف وچنگ برآمـــد
مـــرغان هوا نعرهء مستانـه کشیدند مـــــرغ دل من از قفس تنگ برآمد
شاگون بهار اولین بار توسط جمشید پادشاه پیشدادی کـه به فرکیـانی تخت ساخت- بوی های خوش آفرید- طبابت وتندرستی آورد کشتی ساخت واز آب گذشت وبر پا گردید چون برتخت نشست بنا بـه گفتهء فردوسی-
سرسال نو هرمز فرودین+بر آسوده از رنج تن دل زکین- بـه نوروز نو شاه گیتی فروز+بران تخت نشست فیروز روز- بزرگان بـه شادی بیـاراستند+مـی و رود رامشگران خواستند+چنین جشن فرخ از آن روزگار+نمانده از آن خسروان یـادگار
در نوروز نامـه منسوب بـه حکیم عمرخیـام آمده هست "گویند ایزد تبارک وتعالی بدان هنگام کـه فرمان فرستاد کـه خوشید ثبات برگیرد که تا تابش ومنفعت او بـه همـه چیزها برسد" آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانید تاریکی از روشنایی جدا گشت وشب و روز پدیدار گشت وآن آغازی شد مر این جهان را" نوروزنامـه ص3- درون فرهنگ کنونی پامـیریـان بدخشان نور وروشنی یکی از عقاید نـهادینـهء فلسفی درون مذهب و رسم ورواج های دینی وفرهنگ عامـیانـهء مربوط بـه آن مـیباشد- کـه در باره توضیحات مختصری مـینماییم. کـه چگونـه مقدسیت نوروز درون فرهنگ کنونی اسلامـی آنـها پابرجا مانده است.
خانـه سپامـیریـان کـه در اوراق قبلی راجع بـه آن حرف های داشتیم دارای روزن کلانی مـیباشد کـه نور وروشنی از آن بـه داخل خانـه مـیتابد- عرفه نوروز یـا "شاگون" بنا بـه ثبوت های مروجهء عامـیانـه آنگاهیکه نور آفتاب از روزن بالای نشان نوروزی درون داخل خانـه وهم بر "قلات های نجومـی" کوهستان مطقه بتابد یعنی یکروز قبل از شاگون گرفته مـیشود. اعضای فامـیل نور آفتاب را بالای نشانی همـیشگی خود مـیبینند فورأ مشتی از آرد را گرفته بر مقدمش بالای نشانی نثار مـینمایند وسفیدی آرد از علامات جامـهء سفیدی فریدون بجا مانده کـه با آن بـه جنگ ضحاک رفت.و (فردوسی)مـیگوید- بپوشید بعد جامـهء نو سپید+نیـایش کنان رفت دل پر امـید+فریدون بـه خورشید بربرد سر+ مـیان تنگ بسته بـه کین پدر. (شـهنامـه)
ودرخانـه بوی خوش را منتشر نموده ان خوردسال "لفتک ها" کـه نوعی از اسباب های بازی آنـها مـیباشد را با تار وسوزن یک چمچه شیر درون پرتو نور خورشید کـه بر نشانی نوروزی داخل خانـه تابیده مـیگذارند- واز آن شگون نیکو را به منظور آینده خویش آرزو مـینمایند- ومـیگویند فردا "شاگون" است.
بوی خوش کـه عبارت از مالیدهء آرد با سپند- وگل های کوهی وگیـاهیکه درون مـیان مردم "عرق رسول ص" نامگذاری ومخلوط با روغن زرد نموده بر دیوارهء پیش روی "دیکدان " یـا تنور نان پزی داخل خانـه بالای یک بیلچه آتش گرفته شده از تنور "دیکدان" گذاشته مـیشود وبوی لذت بخش آن بـه تمام گوشـه های خانـه انتشار مـیابد وخانـه را فرا مـیگیرد- درون شاهنامـهء حکیم فردوسی ساختن بوی خوش بـه جمشید نسبت داده شده+ دیگر بوی های خوش آورد باز+که دارند مردم ببویش نیـاز- چه عود وچه عنبر چو روشن گلاب+چه بان چو کافور چون مشک ناب. صــ22 ( شـهنامـه پادشاهی جمشید)
(لفتک) کـه کلمـهء هست از لغت عامـیانـهء مردم بدخشان "گودی- ک چوبی کوچک کـه رویش با ریسمان های رنگه ساخته شده و لباسش که تا آرایش دیگر معرف لباس محلی انـه منطقه مـیباشد" ودر زبان شغنانی پامـیری آنرا (ژینجچ )ودر اشکاشمـی " لفتک" وبه واخانی آنرا " کیسکن" مـیگویند کـه همـه کلمات اوستایی اند چون مطالب ما از مقدسیت نور درون فرهنگ پامـیریـان هست لذا از موضوع خارج نگشته درون باره توضیحات خویش را ارائه مـیداریم – نور- درون مذاهب وادیـان کهن آریـائی از مذهب مزدائی- زروانیسم- مزد "زردشتی" کـه وابسته با یکدیگر مـیباشند جایگای اساسی خود را دارد. احسان طبری درون کتاب جهان بینی های خویش از قول دانش مند معروف گرشمن مـینویسد: بـه عقیدهء گرشمن درون مذهب مزدائی کهن "اور مزد "خداوند خیر"- مـهر "مـیترا"- ناهید- "زهره" درون مرکز قرار دارد نـه تقابل "اورامزد" و اهریمن". صفحه 64 مزد.(جهان بینی ها)
اورمزد درون زبان های کنونی پامـیری:
به زبان اشکاشمـی- اور معنی باران و مزد بمعنای فایده را گویند- وبه زبان شغنانی- (مزداو) را مـیتوان صاحب سازندگی معنا نمود- چون خداوند خیر "اور مزد" با-( مـیث) بـه شغنانی یعنی روز- "مـیترا" آفتاب- ناهید- ستارهء زهره "نورسعادت" همـه منتشر کنندهء نور مـیباشد با کلمـه "مـهر" کـه بازتاب آن گاهی درون آسمان اگر صورت مـیگیرد پامـیریـان آنرا باز شدن دروازه عرش وتجلی عقل کل مـیشمارند وبه حرمت آن مراد کامـیابی ها بر مشکلات را از خداوند یکتا مـیخواهند.
یعنی از فلسفه عقیدتی نیـاکان ما قبل از دین مقدس اسلام وپذیرش آن درون چوکات زبان وتفکرات عمومـی مردمان پامـیر بدخشان کنونی چنان بازتاب یـافته کـه مـیتوان بـه مسایل موشگافانـهء تحقیقات علمـی وتاریخی آن وچگونگی توافق وتقویـهء فرهنگ آن درون خدمت فرهنگ اسلامـی وملی، سود جست وبا شعار بـه پیش بـه سوی نور درون مقابله با ظلمت برخاست. چنانچه گفتیم از مذاهب کهن مزدائی وزروان- کـه به معنی بیکران وزمان یـاد هراست که تا مزد "زردشتی" وبعد ها مذهب مانی کـه خیر وشر- اوهورا مزدا واهریمن را چون گوهر ظلمت با تفاوت های فکری نـهاد عقیدهء دینی قرار داده اند را مـیتوان درون عقاید مذهبی اسلامـی تشیع پامـیریـان کـه شکل عنعنات اسلامـی را بخود گرفته باز یـافت ونگارنده فکر مـیکنم کـه توحید درون مذاهب آریـائی کهن ما با بخش های دیگر عقیدتی اش درون پذیرش دین اسلام وغنامندی فرهنگ آن درون منطقه نقش بـه سزائی داشته است- زیرا اسلام کـه دین کامل از طرف خداوند به منظور همـه بشریت هست عقیدهء نور وخرد را بر جهل یـا پیروزی خیر را بر شر واهریمن- نیکی را بر بدی با پرستش یگانـهء لاشریک بـه ارمغان آورده لذا مساعدت وشرایط ذهنی وعینی به منظور پذیرش وتقویـهء آن بواسطهء آن فرهنگ متجلا وغنی مشرقزمـین "آریـانا" "پندار، گفتار وکردار نیک" وغیره کمک کرده است. واینکه درون بعضی نقاط ایران وپادشاهان آریـائی درون مقابله با سپاه عرب قرار مگرفتند شاید بیشتر بخاطر حفظ قدرت وحاکمـیت ملی شان بوده باشد.
در فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان آن رسوم وعقاید مثبت آریـائی تجلا یـافته کـه در تطابق وتقویـهء عقیده وی اسلامـی از جمله جان وخرد وطبیعت- وحدت واخوت- آزادهوجوانمردی- صلهء رحم ونیکی وحفظ ارزش ها وسنن با افتخار ملی- ترقی خواهی تأمـین وعدالت مـیان همـه مسلمانان وبشریت عالم نقش مثبت بازی مـینماید. مثلأ این رباعیـات را کـه در یکی از کتابهای مذهبی اسماعیلیـان پامـیریـان بدخشان "مراة التحقیقن" نوشته شده کـه منسوب بـه نصیرالدین طوسی مـیباشد مـیخوانیم.
اول زمکونات عقل وجـــان اســــــــــت اندر پی او نـه فلک گــردان اســـــت
زین راز چو بگذاری چهار ارکان هست پس معدن بعد نبات بعد حیوان است
صفحه 25 باب سوم
و یـا:
بیست ونـه گردش دادند ترا آدم ساختند سیزده کـــــــردار دیگر اندرم انداختند
گر تو انسانی بیـان گردش خود را بدان ورنـه جانرا درون تن هر زنده هم انداختند
"شبستری"
در بیـان فوق عالم خودشناسی راه بـه سوی خداشناسی مـیبرد وخرد وجانرا کـه پرتو از نور ذات امرباری مـیباشد تذکار مـیدهد- ورابطهء فرهنگ کهن ما را با تطابق کامل بـه اسلام بیـان مـیدارد.
یعنی عقل وجان یـا(عقل نفس) بـه امر حق تعالی کـه نور عالم علوی اوست. نـه فلک همان نظام "شمسی وسیـارات نـه گانـهء آن" بـه چهار ارکان- آب- خاک- آتش وباد بوده- با موالید ثلاثیـه "معدن- نبات- حیوان- ساختمان اولی مکونات که تا حیوان را معرفی مـیگردد کـه از مـیان حیوان انسان کـه دارندهء شعور خود شناسی وخداشناسی مـیباشد ویـا بـه عبارهء دیگر اشرف مخلوقات گردیده هست وپا بـه مـیدان بندگی- طاعت وعبادت- مـیگذارد. تخم پدر بـه رحم مادر انتقال یـافته درون طی نـه ماه وچند روز پای پرورش از جنین که تا آخر هفت اعضای بدن را تکمـیل نموده بعداز تولد درون مدت یکسال کـه دوازده ماه هست به مرحلهء تشخیص وتمـیز قدم مـیگذارد- درین دوران بیست ونـه گردش را تکمـیل مـینماید- پنج حواص ظاهری پنج باطنی با خواب وبیداری وتلاش وتعقل کرداریست کـه او را بـه پایـهء اشرف المخلوقی مـیرساند.پنج حواس ظاهری چشم- گوش-دهن-بینی-دست ها و پنج درون باطن بخل- –کبر-خشم –حسد با سه ضرورت عمده حیـات یعنی خواب وخور-بیداری و تلاش به منظور ادامـه یـا ضرورت بقا یـا تسلسل حیـات با- فهم جزی (عقل جزئی) مبدا ء مـیعاد مـی باشد.
در مقایسهء این گفتار ها چه با مفرفت مذاهب کهن آریـائی قبل از اسلام وچه درون تصوف وعرفان اسلامـی همگونی های زیـادی موجود است. ویـامثلآ درون رباعی ذیل مقایسه- "پندار نیک- گفتار وکردار نیک" را کـه اساس- تربیـه انسان وکرامت او درین مزدء زردشتی مـیباشد بـه وضاحت مـیتوان با اسلام درون فرهنگ کنونی ما مقایسه نمود
مـیگفت نبی کـه اهــــــــــــل جنت چـــــــار است
پندار خـــــوش و زبان خـــــوش گفتار است
ســـــــــــــــــوم دل نرم چـــــارمـین دست سخــا
رحمت بـه کــسی کـه این چهــــارش یـار است
"خواجه عبدالله انصاری"
صلهء رحم کـه یکی از مکارم اخلاقی درون اسلام هست با آن سه نکته اخلاقی کهن- پندار- گفتار- کردار نیک یکجا شده – اندرز فرهنگی را درون تربیـهء انسان مسلمان واضیح مـینماید. همچنان درون یسنایی 45 قطعه 2 کتاب اوستا آمده است. "آن دو گوهر کـه آن گوهر خرد مقدس بـه آن گوهر خرد خبیث گفت! اندیشـه- آموزش- خرد وآرزوی گفتار وکردار- زندهوروان ما باهم یگانـه ویکسان نیست درون فرهنگ مذهبی خودشناسی پامـیریـان همـین مطلب چنین ابلاغ گردیده - احسان طبری جهان بینی ها صـ40 دو شـهرند درون وجود بنده پیدا+بود آفاق وانفس نام آنـها+پس آنـها ضدیت دارند باهم+که بی فکری نباید کرد آدم یعنی شـهر آفاق آن گوهر خرد مقدس وشـهر انفوس آن گوهر خرد خبیث را تمثیل مـینمایند. صـ30 کتاب جلالی شاه بخاری درون نوروزنامـهء خیـام همچنان آمده کـه در روز نوروز خداوند تبارک وتعالی دوازده فرشته را مؤظف گردانید که تا چار آن بر آسمان اهریمنان را نگذراند- چهار آن بر چهار گوشـهء جهان که تا اهریمنان را گذر ندهند که تا از کوی قاف درون گذرند چار دیگر بر آسمانـها وزمـین ها مـیگردند واهریمنان را از خلایق دور مـیدارند. نورزونامـه صـ3
تأویل این بیـان فوق درون عقاید پامـیریـان وروز نوروز ظاهری وباطنی آنـها تجلی یـافته است- مطلب از نوروز باطنی آن هست که اگر خانـه ها را با رسوم "جمشیدی"- "آریـائی"- "اوستائی" با آرد سفید مـینماید واز چروک ودوده سیـاه پاک مـیسازند حتما خانـه وجود معنوی خود را نیز شاگونی نمایند. یعنی بدی ها وافعال ذمـیمـه را بـه افعال حمـیده ونیکوئی مبدل سازند که تا روز بر ایشان نو شده باشد. چنانچه درون کتاب مذهبی هفت باب ابواسحاق آمده است.
نوروز ظاهری بود اندر تغیر سال نــــــوروز باطنی نبود جز تغیر حال
نوروز اهل صــــدق بود تغیر فعل نوروز اهل کـذب بود زیب جسم ومال
نــــوروز آن بود کـه بـــــود ایمـــــــــن از زوال (صفحه 35کتاب قلمـی)
خوراک نوروزی پامـیریـان روز شاگون درون ورق های قبلی که تا جائی ذکر گردیده- تنـها درون شغنان دلیـه با گوشت وشیرپیره از تلقان وچهار مغز نیز غذای نوروزی محسوب مـیگردد- بقیـه رسم ورواج های مربوط بـه این روز- درون پامـیر بدخشان "اشکاشم- شغنان- واخان- زیباک- منجان- شیوه- روشان" وغیره نقاط آن آنقدر انبوه هست که به منظور نوشتن آن همـه کتابی حتما ارقام نمود- از جمله براری- تخم براری- باقلای قاقراخ- سه روز از قماچ نوروزی به منظور خوشاوندان امـید ارسال داشتن کـه آغاز آن درون جارو بستن- پرسیدن ساعت سعد را از ملا وسفید خانـه با آرد درامدن درون خانـه وغیره درون بر مـیگیرد درون چوکات رواج های اجرا مـیشوند کـه همـه بـه فرهنگ کهن سال آریـائی ما اکنون با شیوهء فرهنگ اسلامـی ارتباط محکم داشته و وثیقهء زنده بجا مانده آن محسوب مـیگردد.
درین روز درون "واخان" اسپ ها را جهت دواندن و رقابت سپورتی بـه "پیگه" مـی برند- صاحبان اسپان تقریبأ یک ماه زحمت مـیکشند که تا اسپ خود را به منظور رقابت درون "پیگه" آماده نمایند- این اسپ ها را آنقدر به منظور دویدن عیـار وآماده مـیسازند کـه فاصلهء 8-9 کیلو متر ویـا بیشتر از آنرا درون مدت تقریبأ 15-20 دقیقه طی نموده بـه خط آخر مـیرسند- سوار بر پشت ء اسپ با مـهارت او را کنترول نموده بـه پیش مـیتازد- اسپ دوند- اول مـیاید وتحفهء خوبی دریـافت مـیدارد که تا اسپ سوم جایزه نصیب مـیشود. این پایگه دوانی اسپ ها درون روز شاگون بهار یـا نوروز درون اشکاشم- زیباک نیز رواج داشت- بزکشی نیز درون روز های نوروز با تخم جنگی ودیگر بازی توسط پهلوانان چاپ انداز وجوانان اجرا مـیگردد. خلاصه فرهنگ عامـیانـهء ما نوروز جاویدان را درون آغوش پاکیزهء نسل های دیگری کـه بعد از ما مـیایند حفظ خواهند نمود. به منظور اینکه راجع بـه نوروز عالم درون پامـیرات معلومات مفصلتری دیگری داشته باشیم. بقیـه حکایت اجرای نوروز را کـه هزاره بیک (سودا)نموده هست با گفتار فوق ضمـیمـه مـینمائیم.
البته رواج های مراسم نوروزی درون پامـیرات تقریبأ یکسان مـیباشد- کـه جوهر آنرا درون نظر حتما داشت کـه از یک سرچشمـه آب مـیخورد وبا عنعنات دیگر جاهای پامـیر مختلط وعمومـیت دارد.
در بیستم ماه حوت صدای آمد آمد نوروز درون منطقه طنین انداز مـیشود- زن ها مقدار ضرورت گندم را درون سبد انداخته با آب تر مـیکنند کـه بانوی هرروز مقدار آرد را شیره ساخته بالای گندم مذکور مـیریزد که تا سبز شود- وبعد آنرا توته توته نموده درون دیک انداخته زیرش آتش کرده آنرا خشک مـیکنند- کـه بعدها از آن سمنک وشاشپ بیـار مـیکنند کـه هردو غذای نوروزی مـیباشند. از جمله غذای" شاشپ" درون شکاشم- واخان- زیباک وکلمـه باج درون شغنان مروج است.
بچه ها را با ساعت نیک کـه ملاها آنرا هدایت مـیدهند بـه دنبال چخ یـا "کلک" بزبان عامـیانـه بـه دشت گنج آباد ودیگر جاها کـه این بتهء سخت درون آنجا زیـاد هست اعزام مـیدارند- بعد از آوردنش درون روز نوروز از آن جهت پاک سازی "دودهء" کـه در خانـه وآن جای گرفته بـه صفت جاروب پاک کاری استفاده مـینمایند.
روز نوروز با تقویم کـه نزد عدهء از ملاهای مجرب قریـه جات از حرکت آفتاب بـه خانـهء حمل درون کوه ها نشانی شده موجود هست تعیین مـیگردد. یعنی وقتیکه آفتاب درون همان نشان غروب کرد مـیگویند کـه فردا نوروز است. درون "واخان" این نشانی نوروزی را بـه حجت خراسان منسوب مـیدارند کـه گوئیـا او آن نشانی را کرده وبه مردم هدایت داده کـه با غروب آفتاب بالای آن نشان نوروزی را برگزار نمایند.
غذای "شاشپ" از آرد سمنک کـه در فوق ذکر گردید با توته های یخ درون دیک جوشانده مـیشود وشیرین گردیده بالایش روغن زرد انداخته روز نوروز استفاده مـیشود.
این غذا از قدیم بر سفرهء نوروزی مـیراث دوران کهن آریـانا بـه صفت غذا را تمثیل کرده با قماچ سنمک- وکلمـه باج غذای اساسی نوروز است.
با "چخ" یـا "کلک" خانـه ها را درون ساعت سعد کـه منجم قریـه "ملا" هدایت داده درون روز نوروز پاک کاری نموده "دودهء" آنرا هم طبق هدایت درون جائی مشخص بـه طرف شمال یـا جنوب مـیاندازند بعد از انداختن آن با آرد "جو" ویـا "مشنگ" سراپای خانـه را بـه بسیـار ظرافت سفید کرده وخانـه را به منظور مبارکباد یـا شاگون بهار مبارک- اعضای فامـیل وهمسایـه ها آماده مـینمایند. اولین شخصی کـه به خانـه مـیآید و "پتچلوم" کـه لغت آن کلمـهء اویستائی مـیباشد ودر اوراق قبلی تذکر داده شده را باز مـینماید. یعنی مرد کلان با پسربچهء کـه بالای یک مرکب سوار داخل خانـه مـیشود ودر دست آنـها شاخچه تازهء بید با اشکال گندم وجو وباقلی درون آورده شده قرار دارد شاگون بهار مبارک مـیگویند. وخانم بزرگ خانواده بـه شانـهء آنـها آرد مـیزند وغذای نوروزی را پیش آنـها مـیگذارد که تا نوش جان کنند- بـه مرکب جو وبههای قلبه "ترید" کاه سفید همرای آرد جو ویـا دیگر غله ها را داده بر پشت آنـها هم کمـی آرد مـیزند.
وبعد از آمدن وخوردن غذای سمنک- قماچ و"شاشپ" نوروزی دعا مـیکنند- کـه نوروز بهار- مبارکتی کار- یکدانـهء ما هزار- هزار ما بیشمار- بحق خواجه عبدالله انصار الله اکبر- واهل خانـه آمـین مـیگیرند. درین جا نام حضرت خواجه عبدلله انصار هم بـه صفت پوشش اسلامـی وهم بـه صفت پیردهقانان بر عنعنـهء نوروز آریـائی تجلی غنای فرهنگی را نمایـان مـیسازد.
تمام خانواده ها عین رواج را درون "پتچلوم" گشائی مرعی داشته عمل مـی نمایند. وبعد همـه بـه خانـه های یکدیگر با شاخچه های تازهء بید رفته غذا مـیخورند ودعا مـینمایند- جوانان اعم از پسران وان درون جریـان روز بازی های تخم جنگی- پهلوانی- انواع سرگرمـی ها را دارند- کـه ان با تناب های بسته بر شاخ درختان خود را گاز مـیدهند ویـا با توپ ساخته شده توسط خودشان درون خرمن های هموار بازی چرخک را اجرا مـیکنند یعنی توپ را با ضرب بـه زمـین زده وقتیکه بلند شد چرخ زده دوباره بـه آن ضربه وارد نموده همـین طور ادامـه مـیدهند.
وقتیکه پیشین یـا آفتاب نزدیک کوه ها رسید قلبه را آورده بـه ساعت سعد طبق هدایت "ملا" چند خط درون زمـین قلبه مـینمایند ومقداری کم از تخم را از جورابی کـه پشمـی مـیباشد بـه زمـین طور شگون نیک مـیپاشند- وبقیـه را با جوراب همرای یک قبضه "گل خار" از راه روزن خانـه بـه خانـه مـیاندازند.
هنگام چند خط شدگار یک نفر خانم با پوستین بـه روی خاک خود را لول مـیدهد – کـه معنی اش آن هست که خاک پدر ومادر انسان- ونعمت ده زندگی او هست – از زندگی که تا مرگ درون آغوش او خواهیم بود. بعد از آنکه دهقان آن تخم را با جوراب درون خانـه انداخت خانم خانـه چمچهء چوبی را از طریق روزن بـه بام مـی پرتاود- ودهقان درون بالا منتظر این چمچه چوبی بـه پشت زد آنرا شگون خوبی سال پربهره وحاصل خیز حساب مـیکنند واگر بـه روی افتید برعسال "نو قان" وکم حاصلی وگرسنگی خواهد بود – چون انسان درون قدیم بـه نسبت نداشتن وسایل درون مبارزه با حوادث طبیعی ناتوان بود لذا این فال ها را بـه نسبت عجز خود درون مقابل طبعیت حساب مـیکرد. ودر معنی حتما آش دهقان ودود غذای آن از روزنش همـیشـه پرمنفعت وبلند باشد کـه چمچهء چوبی آش خوری مثل آن است. واین چمچه اندازی سه بار از روزن بخانـه واز خانـه بـه روزن یـا بام تکرار مـیشود بعد هم دهقان بـه خانـه آمده آن تخم غله درون جوراب را بـه ستون مـی بندد وتا سال آینده و نوروز آن باقی مـیماند. "کاچی" یـا نوعی "لیپی" همرای شیرآب وروغن هم غذای سرقلبهء نوروز مـیباشد- قابل تذکر هست که درین رسم ورواج های کـه کلانی وخوردی خانواده درون آن موج مـیزند تصویر نظام دودمانی "مـهستانی" "مـه آبادیـان" نیز تجلا یـافته است. همچنان روز نوروز غیر از گذشته کهن خود کـه به تمدن وفرهنگ همـه مشرقزمـین تعلق دارد – همـه پذیری خود را درون عالم بشریت با رسائی تمام ثبوت کرده است. نزد اهل تشیع وتسنن وهمـه مسلمانان عزیز وگرامـی مـیباشد اهل تشیع مـیگویند- درین زوز "علیع" خلیفهء چهارم عالم اسلام بـه خلافت انتخاب شد و بزرگان عالم انسان تجلیل این روز را گرامـی داشته اند.
علمای اهل تسنن هم اکثرشان این روز را روز دوستی واخوت- کار وپیشرفت اتحاد و همدلی درون مـیان مسلمانان مـیشمارند. و ازین جهت هست که نام خوجه عبدالله انصار بـه صفت پیر دهقان درون دعاها خوانده مـیشود از جمله علمای اسلامـی حکیم خیـام درون نوروز نامـه آورده هست دوازده فرشته درین روز چهار فرشته بر آسمان که تا اهریمنان را نگذارند – چار آن بر چار گوشـهء جهان که تا اهریمنان را گذر ندهند که تا از کوه قاف درون گذرند وچار دیگر درون آسمانـها وزمـین ها مـیگردند واهریمنان را از خلایق دور مـیدارند. نوروزنامـه صـ3 آغاز کتاب کـه هدف از آن گفتار دفاع از بزرگی وتجلای تاریخی فرهنگی این روز پرافتخار درسنن با افتخار وطن ما همـه مشرفزمـین مـیباشند- کـه حاجت بـه شرح ندارند.
برچهرهء گــــــل نسیم نوروز خـــوش هست در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دمـی کـه گذشت هرچه گوئی خوش نیست خوشباش زدی مگو کـه امــروز خوش است
رباعیـات عمر خیـام
سروده ها وادبیـات عامـیانـه: فرهنگ عامـیانـهء کنونی پامـیریـان از نگاه ادبیـات نیز غنی مـیباشد کـه در قالب چهار بیتی- رباعی سروده شده ودر قالب آهنگ بلبلی واخانی- فلک شغنانی ونوحه هنگام سوگواری مداح خوانی اجرا مـیگردند. علاوه بر این سه قالب آهنگ های بزمـی چه درون قالب غزل وچه درون قالب های دیگر موسیقی چون شـهنات- بوسه لیک- تاره وغیره زیـاد مـیباشند. مثلأ- خوانندهء با دف ونی درون طوی ها با همراهی چند تن دیگر بـه شکل "کورس" مستانـه وشاد چهار بیتی ها را مـیخواند وشاه مرد با وزیرانش واهل خانـه واشتراک کننده گان او را با نثار پول ویـا چیزی از صنایع دستی وطنی بافت خودشان چون جراب پشمـی- ویـا چند متر تکه تشویق وسپاسگذاری مـینمایند- اینرا هم حتما تذکر داد کـه بافتن صنایع دستی چون جاکت- گردن بند- چکمن- جوراب- دست کش- گلم- دوختن پوستین- چموس- کفش چوبی- که تا مسی صنعت- وبافت کرباس ساختن کوزه- تغاره- چینی کاشی گرفته از گل- آهنگری ساختن آلات دهقانی وکار- نجاری- رنگ دوات ساختن باروت سیـاه – کاغذ وغیره از قدیم ترین دورانـهای تاریخ تمدن آریـانا درون پامـیر بدخشان وجود داشته وتا دوران عصر جاضرهم دیده مـیشود- کـه متأسفانـه درین سالها به منظور تکامل آن توجه صورت گرفته نمـی گیرد. بهر صورت! بر مـیگردیم بـه اصل مطلب خوانندهء کـه با دف ونی درون طوی ها گاهی شعر را از شاعران زبان دری وگاهی از ادبیـات عامـیانـهء کـه در طی قرون توسط افراد جامعه سروده شد و به بـه یـادگار مانده استفاده مـینماید. درون اشکاشم وزیباک- واخان- منجان خواننده آهنگ خود را درون پایگهء خانـه با خود همراه نموده اجرا مـیکند وچند هنرمند دیگر برایش دف ونی مـیزنند وهم آوزی مـینمایند.
طرز اجرای آهنگ ها گونان هست که با ضربه های دف تغیر مـیکند- وبنام های 4و6 که تا هشت ضربه- روان وکشال- بـه زبان موسیقی هند تین وتال و"روپک" وغیره اجرا مـیشود.
آهنگ های دف ونی اکثرأ بگوش مردم محلات پامـیر مشخص وآشنا اند- وچنان با کیفیت اند کـه لذت بردن از تکرار آن با شعر وچهاربیتی دیگری بیشتر مـیگردد- درشاهنامـهء فردوسی بزرگ آن گاهیکه رستم جهت آوردن کیقباد بـه کوه البرز مـیرود- او را مـی یـابد- و مژده شاهی را بـه وی مـیدهد راجع بـه سرود دف ونی-چنگ آمده است. سرایندهء این غزل ساز کرد- دف چنگ ونی را هم آواز کرد+که امروز روزیست با فروداد+که رستم نشسته هست با کیقباد "شاهنامـه" صـ62 این صنعت که تا موسیقی عصر ما هم درون پامـیر با قوت وجود دارد با آنکه آوازخوانی با آلات موسیقی نو هم رواج یـافته است.در فرهنگ عامـیانـه آهنگ های دف-
گلــــــــــــــه با یـار بــــــــــــــده جــــــــــــــــوان آزار نـــــــــــــــــــده
گــــــــــــــــل ســــــــرخ بته دار پاشنـه بلند مــــــــــــــــــــــــــــوزه دار
کوگک سرسنگ مـیکند ققره بناز یـارجان بـه روا رواست جــانم بـه گداز
ای بار خـــدا درون آسمان ابر انداز این یـار رونده را بـه من معطل ســـــاز
گلــــــــــــــــه با یـار بــــــــــــده جـــــــــــــــوانـه آزار نـــــــــــــــــــده
به زبانـهای پامـیری شغنانی- واخانی- اشکاشمـی وسنگلیجی نیز سروده های عامـیانـه زیـاد است. از جمله بـه زبان واخانی.
وزشـه گــــــــــــل ار گیرمـی شـه بلبل ار گیـــــــــــــرمـی
وزشـه جــــــــــان ار گیرمـی یوتت خان ار گیـــــــــــرمـی
معنا- مـین یک گل نازنین مـیگیرم زبان بلبل داشته باشد زبان بلبلی خوانی کـه آهنگ زیبای درون واخان مـیباشد وآنرا زنان هنگامـیکه بزرگان محلات بـه ایلاق ها جهت تفریح مـیروند ویـا عایلهء خود را درون ایلاق خبر مـیگیرند بـه اسقبال آنـها باهم آوازی چند نفر زن یکجا اجرا مـیشود زنان با آهنگ فلک مانند کـه در همـه جای بدخشان مرسوم هست بعد از گفتن چهاربیتی مـیخوانند "بلبلی ترنالما" "بلبلی برایت مـیخوانم" من یک جانانـهء خوب مـیگیرم+وز کدخداها مـیگیرم.
وزی رچم که تا کرت کرت پرچادت ژغت- من مـیخواهم بـه قریـهء کرت نزد یـار خود مـیروم کـه زیبا هست ولی افسوس بـه قهر است
وز بـه کرت نـه رچم – وزشـه گل درون گیرمـی- لذا از دست قهرش بـه کرت رفته نمـیتوانم- ولی مـیخواهم گلی خوب بگیرم. آهنگ نام بلبلی درون شـهنامـه تذکر یـافته است.
به لسان شغنانی هم این خواندن با دف وچند ونی رواج دارد- کـه به نامـهای شاعری یـاد مـیشود مثلأ ته درگاندیریی رگوف+کمند جناوته فروگ+یکبا مـه نالن نغوگ- ژیوجم مـه پهلندی فید معنا درون دروازهء خانـه شما شرشرهء آب هست وابروان یـارجان کـه ته خطاب مـیشود مانند کمند است- یکبار ای نازنین نالهء مرا گوش کن+ دوست مـیدارم کـه در پهلویم باشی
به زبان اشکاشمـی: توغدم په رن یک کمـی شمال فد+مشنا مقصد اوجرج جان جمال فد
جاناجانی منبانـهی+تی مـیل شدوک پزین په هر خارو خسی هر رم رم ستی سرسبیل توبا هرځه غژی+زینـهار په زینـهار ته ای گپ نـه نسی
ترجمـه بـه قریـه "رن" رفتم یک کمـی شمال "باد بود"+مقصد از رفتن بـه آنجا دیدن کبک نازنیم جمال بود
مطلب از کبک محبوب کـه بنام جمال یـا ی بنام بوده مـیباشد. بقیـه این محبث را درون صفحات بعدی بیـان مـیداریم. درون جملات فوق این اشعار عامـیانـه ادبی کلمات اوستایی مدغم هست مثلآ کلمـه "رن" همان قشلاقیست کـه فریدون "فرفال" درون قلعه آن بزرگ شده-
نگارنده معتقدم کـه دولت پیشدادیـان تحت رهبری "فریدون" کـه در روایت اشکاشمـیان "فرفال" نامـیده مـیشده درون همـین کناره های اکسوس کـه نام های اوستایی آن که تا کنون حفظ شده شاید تشکیل شده باشد کـه به تحقیق نیـاز دارد نام های قلعه رن یـا "ورن"- قریـهء سام جید- هفت خن- گنج آباد مـه آباد "خرندژ"- "مـهروز" شکیج- غریج- ارویج- سکیکند- داروند- آهنگرده- یغدرو- اندج- زیچ- ورجاوند- پستیو- خندوت- کشنی خان- ویشت کیو- ورگندو ویرث وغیره همـه نام های مناطق اند کـه در اوستا وتاریخ تذکر یـافته اند اکنون هم درون پامـیر بدخشان با نام قدیمـی وکهن خود یـاد مـیگردند با آثاری کـه از مناطق ذکر شده گاهی دیده شده چنین معلوم مـیگردد کـه آغاز وتشکل دولت بـه آبادیـان وپیشدادیـان که تا کیـانیـان از همـین مناطق آریـایی پامـیر وبدخشان صورت گرفته وبعدأ بـه بلخ وهری وایران جنوب هندوکش وسعت یـافته است. محققان ایرانی کـه عمومأ زبان پهلوی را فرزند کلان زبان اوستایی مـیشمارند گویی از موجودیت زبان های پامـیری- فارسی دروازی- کـه نسبت بـه اوستا از پهلوی کرده نزدیکتر اند بی خبر مانده اند. و نمـی دانند کـه زبان های پامـیری با زبان فارسی - پشتو و- نورستانی وپشـهء بخصوص پشتو وفارسی تلفظات مشترکی را دارا مـیباشد کـه از پیوند عمـیق آنـها حکایت مـیکند- وبه اثبات مـیرساند کـه زبان های پامـیر گنجینـهء اوستایی آریـانای کهن مـیباشند. زبان پهلوی بعد از مـهاجرت آریـائیـان درون مناطق دورتر از (وخانیرث) بمـیان آمده هست که اجزای از زبان اوستای را درخود دارد.
خانـه سازی: خانـه های پامـیریـان کـه در اوراق قبلی راجع بـه ساختمان هندسی آن تذکراتی داده شد- از نگای فرهنگی بازتاب دهندهء سنن اوستائی وآریـائی حتی بودائی را درون خود جذب داشته بازتاب مـیدهد ونیز فرهنگ اسماعیلی تشیع اسلامـی را جلوه مـیدهد چناچه آتش دان ودیکدان آن کـه به آتش ونور ارتباط مـیگیرد از فرهنگ کهند ما حکایت مـیکند- هرگاه آدمـی ازین خانـه بـه سفر برود کمـی خاکستر را درون ساق بوت- چموس یـا موزهء خود انداخته وسر آتش داد را کـه مایـهء پاکی ونور هست با دست لمس مـیکند پنج ستون علامـهء پنج تن پاک محمدص – علی رض – فاطمـه- حسن وحسین خانـه را درون زیر سقف کـه روزن درون اوسط آن قرار دارد استوار نگه مـیدارند- وکنج آن جای عبادت خانواده مـیباشد کـه چوب بالای آن را تیر مـیگویند وبه طرف قبله روی دیوار ها جای گرفته هست روزن تمثیل کنندهء روشنی وخرد وپوشش نفس را بیـان مـیکند درون کیش زردشتی نیز- همـین پنج تن کـه عبارت از اهل بیت زردشت مـیباشند با عث احترام زردشتیـان مـیباشد وبا فرش گلیم از موی بز- نمد ودیک وتبق کـه همـه ساخت خود منطقه بودند مجهز بود درین سالها- فرش کاملأ تغیر کرده جای قالین افغانی- وگلیم ونمد را فرشیـات وارد شده ایرانی وپاکستانی وخارجی گرفته زیرا به منظور سهولت بافتن درون منطقه توجه نمـیشود- صنعت بیگانـه و واردات آن تقویـه مـیگردد.
خوراک مردم: از برنج که تا گوشت- اتاله- حلوای شیر- شیر فتیر با روغن زرد ونباتی "دلیـه" شورچای- شیروغن- آش پتک ومژک- گندم وغیره مـیباشد کـه نظر بـه توان اقتصادی هرمحیـا مـیگردد.
لباس چکمن پوشی- پوستین- شوالک پشمـی- تاقی دوزی- با چموس اکنون تقریبأ از مـیان رفته ومردم با کالای وارداتی بخصوص لیلامـی کرته وایزار خود را عادت مـیدهند.
بازی ها: پهلوانی- "لش" بازی- پیگه- توپ بازی با چوب کـه "کلتک" گفته مـیشود- درون طوی ها "شلمبک" – خرخر جو- انجن کش کش- چلغز- جرماجخیک- "تلتا سقن" – پشپو "بازی زنانـه"- تلک زنی وغیره کـه برای تشریح آنـها کتاب علحیده حتما نوشت هنوزهم درون محلات اجرا مـیشود.
در طوی ها مغل بازی از داستان آمدن مغل ها حکایت مـیکند قالب ارباب رعیتی ورساله دار یـا حواله دار را تمثیل مـیکند با خواندن آهنگ آن مغل آمد مغل آمد مغل- مغل از رهء دور آمد هی هی مغلی ودر شغنان آنرا با پیرک مـینامند- کـه با تمثیل دیگر اجرا مـیشود درون طوی ها وجشن اسپک بازی – بزک بازی کـه هردو با موسیقی اجرا مـیشوند هنوز هم مروج مـیباشد- شمشیر بازی وچوب بازی- وغیره نیز با صدای دف وموسیقی موجودیت خود را حفظ نموده است.
قصیده خوانی کـه شاخهء از سروده های ویدائی اند و راک های آن بـه نامـهای تارچینی- ستایش- مناجات- ره پای- درون وزن راگ های هندی چون تلنگ- بهرود- وبیرمـی نیز درون محافل مذهبی اجرا مـیگردد کـه لذت وکیف ذهنی آن نـهایت عالی و از مقام والای برخوردار اند متأسفانـه توجه بـه این همـه ارزش های باستانی بصورت اکادمـیک ودلسوزانـه توجه صورت نگرفته است.
باز هم تقابل کلمات اویستائی درون ادبیـات عامـه پامـیر بدخشان
نگارنده درین صفحات توضیح اکادمـیک ومعیـاری ادبیـات عامـه درون پامـیر بدخشان را مطرح نمـی نمایم! وتوضیح آنرا بـه دانشمندان تحصیل کردهء بخش ادبیـات وزبان شناسی محول مـی نمایم- کـه تا جائی کتاب (پاخالینـه) دانشمند زبان شناس روسی تحت عنوان "زبان های پامـیری" و"بختانی" محقق افغانی راجع بـه آن معلومات داده اند. لذا بـه کتاب های آنـها مراجعه شود. اما از خداوند مـیخواهم که تا از مـیان جوانان تحصیل کردهء کشور بخصوص ولایت بدخشان یـا بـه عبارهء دیگر از خود منطقه "پامـیریـان" درین رشته محققی به حد کمال برسد که تا با شناخت عمـیق خود بـه صفت خودی راز های خودی را درون پرتو بینش آگاهانـه و بلدیت همـه جانبه بـه خوی وبوی زبان مادری خویش درین عرصه روشن سازند- که تا دیگر (آنچه را خود داریم از بیگانـه تمنا کنیم). قبل از همـه حتما تذکر داد کـه در شرایط کنونی لهجهء زبان عامـیانـهء دری دری زبانان کابل مرکز افغانستان بـه نسبت تماس دوامدار مردم بدخشان با کابل بر لهجه های دری عامـیانـهء قدیمـی مردم بدخشان از جمله بر زبان مردم زیباک- بهارک وغیره کـه در آن لغات عامـیانـهء مشخص خود وبود سایـه افگنده است. کـه از بحث راجع بـه آن درین اثر مـیگزرم. زیرا بـه پژوهش علحیدهء نیـاز دارد.
من درین بحث کلمات اوستائی چند گونـه ابیـات فلکلوریک "شاعری" از گفتارهای شاگون اشکاشمـی را بیـان مـیدارم. که تا مصداق اه تحقیقی این اثر را توضیح نماید.
ومبرهن هست اینکه زبان هم مثل جامعهء صاحب زبان دارای زندگانی است- اجزای آن رشد مـیکند، تولید نسل مـیکند فرسوده مـیشود، مـی مـیرد ویـا جای خود را بـه اجزای تازه تر مـیدهد. لغات عامـیانـه ویـا نوشتاری متداول هم به منظور خودشان حکومت دارند- پاره عمرشان کوتاه هست وآنقدر کوتاه کـه طی یک نسل از مـیان مـیرود ولی همچون لغت مرده وجامد بعنوان کلید درک معانی- اشعار- آثار- همزمان خود مـیتواند مورد استفاده قرار گیرد.
وپارهء هم از لغات هست کـه عمر دوباره پیدا مـیکند- مثلأ "فرس" که تا کنون هم درون منطقه یـاد آوری مـیگردد ودر معنا بـه اسپ هوشیـار وتوانا از اسپ های دیگر- خوشقدم وخوش نصیب- وکامـیاب درون معرکه های جنگ وبازی را گویند. ویـا این کلمات اوستائی- ویزپد- زنسوپد- ودهیوپد- کـه به زبان شغنانی پد شوهر همشیره- بزرگ قوم ویـا یکی از اقوام خانواده را گویند- ویز- باز وپزنت بـه اشکاشمـی فهمـیدن- دهیو- سخاوت را گویند کلمـه اوستائی زئوس بـه اشکاشمـی- زأس یـا پسر- اور- باران رحمت بـه پشتو آتش- مـیزدا بـه شغنانی واشکاشمـی آف وساختن ویـا "اور مزدا" "باران رحمت آفرینش" "دروین" بـه شغنانی- نباتی مـیباشد کـه به فارسی غارانی آنرا روین گویند واین نبات کوهی دوای جان بخش درون مقابل گزیدهکنـه- مار وگژدم است، درون خانـه ها آنرا درون لباس و گهوارهء اطفال محکم مـینمایند ومـیگویند کـه هم دوا هست وهم شگون نیک به منظور اطفال وخانـه داشته دیو وجن از وی مـیگریزد. "داروند" بـه زبان اشکاشمـی قریـهء مـیباشد کـه در شمال اشکاشم واقع شده کـه در صفحات قبلی هم بـه آن اشاره شد.
"یشتیوسپ" قریـهء هست در شمال اشکاشم کـه بنابه اظهارات مأرخین نام شخصی مـیباشد کـه زردشتی بوده هست وبه گمان اغلب همـین شخص بـه ولایت بلخ کوچیده وبر معبد نوبهار بلخ رئیس انتخاب گشته بعدها اولادهء او بـه برمکیـان شـهرت یـافته درون زمان ظهور ابومسلم خراسانی خالد برمک ازاین خانواده با وی بـه سرداری سپاه رسیده با خانوادهء عباسی تماس حاصل مـی نماید- که تا اینکه اعضای این خانواده بـه وزارت عباسیـان مقرر شوند- یحی برمک- جعفر برمک درون زمان هارون الرشید بعداز خدمات زیـاد اداری وفرهنگی وسیـاسی همچون ابومسلم خراسانی بـه عوض مزد تقدیر همـه از طرف خانوادهء ستمگر- عوام فریب وخدعه گر وفاشیست عباسی درون رأس هارون الرشید خلیفه عباسی قتل وتاراج گردیده شـهید مـیشوند.
اروان کلمـه اوستائی هم بـه واخانی- منجانی وروشانی معنا های باهم یکسانی را دارا است. کـه از جمله بـه روشانی شاخ پیچیدهء جاویدان سبز را گویند وغیره.
دیواژی، یعنی مار آسمانی- بـه شغنانی کلمـهء "دفوسک" کـه در تلفظ افراد گوناگون از دیگر اقوام درون اوستا دیواژی آمده همان مار- وبد را گویند.
کلمـه اوستائی خشا یـا شیـه بـه اشکاشمـی از کشیدن وچسپیدن معنی مـیدهد- نگارنده معتقدم کـه نام دریـای آمو درون مـیان تلفظات خود مردم آریـا ویجهء منطقه اخشا گفته مـیشده کـه همـین اکنون هم قریـهء با این تلفظ بنام اخشاوال ویـا اخشاشیـه درون کنار دریـای مذکور درون ناحیـهء "یغدرو" مربوط بـه تاجکستان کنونی روبروی ناحیـهء یغدروی افغانی موجود مـیباشد- کـه همـین نام را یونانی ها "اکسوس" تلفظ کرده اند- ونام "وینگ داهی دیشته" دریـاچهء مـیباشد کـه از درهء "سرگیلان"- "سرغیلان" سرچشمـه گرفته از مناطق "زاردیف" یـا "زرده"- "زردیو" کنونی گذشته بـه دریـای عمومـی "خیرناب" یـا "کوکچه" معاون اکسوس یـا "اخشاشیـه" درون منطقه "ایلاشی" یـا بهارک کنونی مـیریزد.
"زأردین" بـه زبان شغنانی قلبها ودلها را مـیگویند- کـه اکنون "زردیو" درون تلفظات مردم بـه حد شـهرت یـافته زیرا از بالای کوه های "یـاغورده" کـه حد فاصل مـیان غاران ودرهء سرگیلان- زردیو هست الی ولسوالی کشم کنونی نامـهای منطقه وی بـه زبان های پامـیری یـا بـه عبارهء دیگر "اوستائی" نامگذاری کهن خود را دارند کـه از بحث راجع بـه آن درین اثر مـی پرهیزم زیرا تحقیقات اکادمـیک درین باره ضرور هست که بـه وقت ومحققان ومرکز- فرهنگی تحقیقات نوین نیـاز هست که قبلأ راجع بـه آن اشاره کرده ام.
قریـهء "وینج" هم یکی از قریـه های زردیو ودیته هم قشلاقی درون مشرق ولسوالی بهارک مـیباشد کـه مـیتواند بـه آن دریـای" آمو" مسمـی گردد- وسیـاحان چینائی کـه نابلد بودند شاید هم درون نوشتارهای بعدی راویـان وناقلان آن دریـاچه را رود اخشا- اکسوس- جیحون- آمو شماریده باشند به منظور محققان مؤثق ترین مأخذ تحقیق همانا خود منطقه هست که مـیتوان آنرا شرح وکتاب گذشته سرگذشت نیـاکان ما از آریـا ویجه گرفته که تا کتاب اوستائی آن محسوب نمود- بنا بـه گفتهء جواهر لعل نـهرو- درکتاب نامـه های- پدری بـه ش- کتاب طبیعت منطقه- کـه باید خوانش حروف آنرا آموخت- حالانکه همراه با این کتاب طبیعت ما نامـهای زندهء اوستائی را با تلفظات زبان آن بدست داریم بعد مـیتوانیم بـه آسانی حقایق تاریخی علمـی را با همـه ابعاد فرهنگی آن وغیره تحقیق وروشن نمائیم. با این تذکرات برمـیگردیم باز هم بسوی مطلب!
کلمات اوستائی رشنی بـه زبان اشکاشمـی آتش را گویند- وکلمـه سنیشته بـه واخانی چمن زار آفتابی را گفته همـین اکنون هم قشلاقی درون واخان بنام " سنیشت خور" نام دارد. کلمات وزند درون اوستا- بـه معنی من وگرفتن- پت وفر- آبرو عزت درزبان پامـیر مـیباشد. ناگفته نماند کـه کلمات اوستائی فوق درون کتاب جهان بینی احسان طبری- آریـا وآریـاتباران- تاریخ بدخشان مرادی- راه ابریشم عزیز پنجشیری تاریخ تاجکان بابا جان غفوراف- فرهنگ های دیگر درج یـافته اند کـه نگارنده آنـها را با زبان های کنونی پامـیری کـه به عقیدهء نگارنده همان زبان اوستائی کهن با گرفتن مختلط شدن فرهنگ عصرها که تا دوران ما درون قالب تفاوتهای زبانی مـیباشد مقایسه نموده ارقام نمودم- واین بر محققان وطندوست با رسالت وطن هست تا دربارهء ثبوت حقایق کار علمـی را انجام دهند. وامشاسپندان- درون اوستا بـه معنی فرشته ها بوده کـه کلمات آن درون زبان شغنانی- اشکاشمـی- واخانی وغیره زبانـهای پامـیری کـه جوهر آنـها یکی مـیباشد. همان معنی را مـیدهد.
چنانچه کلمـه امشوس- بـه اشکاشمـی روشنی درون حالت رفتن یـا این مـیرود وپندان جاوید معنی مشود- یعنی روشنی کـه به سوی جاوید شدن مـیرود.
آهنگ یـا هنر"شاعری" کـه اصلأ توسط هنرمندان آوازخوان با دف ونی درون عروسی ها بـه پا مـیشود بخش هم از فرهنگ عامـیانـه ما درون بخش ادبیـات وهنر عامـیانـه مـیباشد- کـه در پامـیر بدخشان سرتاسری رواج دارد ضرب دف آن نیز چهار الی شش ضرب بواسطهء کف دست وپنجه های دست از نگای ضرب یـا مقام های تبله نوازی "روپک" نامـیده مـیشود- ودر هنر زیبا شناسی موسیقی آهنگ آن بسیـار زیبا وگیرا شیوا وروان بوده همچون فلک "یـا شش مقام" چوپانی- و راگ های متعلق بـه سروده های ویدائی- کـه در پامـیر "مداح خوانی" نامـیده مـیشوند همـیشـه دلپذیر بوده یعنی انسان بارها از شنیدن آهنگ آن احساس خستهنمـی کند بلکه هرقدر دوام دار هم کـه باشد از آن لذت مـیبرد- کـه راجع بـه این پدیدهء جاویدان هنری مـیتوانید بـه مقالهء نگارنده تحت عنوان نقش وسیمای مولانا درون فرهنگ فولکوریک پامـیر بدخشان منتشره درون سایت وزین خاوران مراجعه ومعلومات حاصل نمائید. راگ های هند کـه با این فرهنگ قرابت ومشابهت رشوی دارند از آن جهت همـیشـه دلپذیر اند کـه تمام روح وروان واحساسات آدمـی را بـه حرکت آورد بـه سوی دنیـای معنوی کشانیده ودر هرحرکت زیروبم خویش کیفیت های لذت بخش طبیعت را کـه انسان جزء آن وبه آن احتیـاج دارد درون روح وروان واعصاب آدمـی را بجوش درون مـیاورد- موجودیت نوا وسرودهای همـیشـه پذیر به منظور شنونده درون طی قرون بواسطهء هنرمندان درون موسیقی مشرق زمـین گواه عقل ودرایت- تمدن وفرهنگ عالی آن منطقه مـیباشد. وازنگاهی مـیتوانیم این آهنگ های را آهنگ های همـیشـه پذیر وماندگار زمانـه ها بنامـیم- صدای روان ومستانـهء دف با آهنگ مشخص آن "شاعری" هم از آن جمله مـیباشد. کـه با سروده های چهاربیتی خود زینت آرای محافل شادیـانـه مـیگردد. "بدرالدین" " شاگون" یکی از سروده سرایـان بزم "شاعری" با سروده هایش از آن هنرمندان "شاعری" گوی و "شاعری" خوان اشکاشم هست تا اکنون هم سروده هایش درون بزم "شاعری" دف خوانده مـیشود وی درون منطقهء باشند اشکاشم تولد یـافته وتا سالهای پادشاهی "محمدظاهرشاه" زندهکرده است. وبا استفاده از شیوهء هنری "شاعری" گذشته گان درون وزن "فعلاتن-فعلاتن-فعلاتن" سروده های خود را سروده هست وبه دهقانی اشتغال داشته است. خانوادهء وی از سال تولد ومرگ او مـیتوانند معلومات بدهند کـه ما فعلأ بـه همـین قدر شناخت اکتفا مـیکنیم. خانوادهء "شاگون" با شعر ونوشته نسخه برداری از روی کتاب های مذهبی قدیمـی درون اشکاشم معروفند- آنـها با فرهنگ ومعرفت- کتاب وقلم کتابخانـه، قصیده خوانی از راگ های قدیمـی "مداح" سروکار داشته ودرین راستا دانشمندان محلی خوبی را از خانوادهء خود بـه جامعه تقدیم نموده اند- ودر عرصهء فرهنگ محلات پامـیر خود کانون فرهنگی محسوب وخدمات زیـادی را نسل درون نسل به منظور مردم خویش درون عرصهء معرفت- فولکوریک وشناخت های مذهبی وفرهنگی انجام داده اند که تا اکنون هم این عنعنـهء فرهنگی آنـها بواسطهء جوانان ومردان این خانواده بنام "کنده" جلال الدین- هزاره بیک خان با قوت تمام جریـان دارد- دوتن از شاعران همـین اکنون کـه نگارنده زندهمـینماید از مـیان این خانواده بـه نامـهای هزاره بیک "سودا" اسپندکوهی- وشامـیر"شاپور" اسپندکوهی با فرهنگ وادبیـات سروکار دارند کـه در محلات پامـیر از شـهرت خوبی برخوردار مـیباشند- اکنون چند سرودهء "شاعری" شاگون را کـه بازگویندهء ادبیـات فلکوریک وهنر"شاعری" را درون بزم "روپک" دف بزبان اشکاشمـی بیـان مـیدارد ارقام مـینمائیم.
فــــــــــــــد شـاگونک بی کــــس اوک صــــــــــنم جــــان ایبابس
ای قـــــــــد رورفیش نــــــــواس اوک گللــــــت از ای بلبــــــــل
ترجمـه: بـــــــــود شاگونک بی کــــــــس یک صـنم جــــــــان برایش بس
قــــــــد او جــــــــــو سبز نورس او سرگـــــل هست ومـــــن بلبل
چون درون سروده ها کلمات فارسی مانند بی- صنم جان- بس- قد- نورس- گل وبلبل واضیح اند. کـه برای خواننده صاحب معلومات درون ادبیـات فعلی کشور ما معلوم هست که شاید این کلمات بعداز فراگیر شدن زبان فارسی درون منطقه درون زبان اشکاشمـی هما کلمـه "فد" یـا بود بین تلفظ شغنانی- اشکاشمـی- واخانی- سنگلیجی کلمـهء مشترک هست که بود را همـه آنـها فد مـیگویند اما کلمـهء "اورفش" یـا "وربش" "جو" درون مـیان زبان اشکاشمـی وزبان پشتو کلمـهء مشترک مـیباشد کـه هردو آن زا با اندک فرق با حرف "ف وب" تلفظ نمود کـه معنایش نبات جو مـیباشد وقامت یـار تشبه بـه جو سبز نورس گشته روابط جوهری واشتراک زبان های پامـیری را با زبان پشتو وفارسی بخوبی نمایـان مـیسازد کـه این هردو زبان با جوهر اوستائی زبان های پامـیری وابسته مـیباشد ویـا این سرودهء فارسی "شاگون"
زنک ســـــــــــــــــرخ خشــــــــرو گلها ره مـیــــــــــکند بــــــــــو
دارد هـــــــــــــــلال ابــــــــــــــرو شـــــــــاگون داو مــــــــــیزنـه
در اینجا کلمـه داو درهمـه جا مـیان فارسی زبانان بـه معنی دشنام تلقی مـیگردد کـه واضیح است.
رسیــــــــــــــــــدم درون "سپه سنگ" زنک ســـــــــــرخ هفت رنگ
ریشامـه مـیزند چنــــــــــــــــــــــــگ شـــــــــــاگونـه داو مــــــــیزند
"سپه سنگ" نام جایست درون "قزده" واخان- و کلمـهء "سپه" درون گویش محلات پامـیر بـه "تولهء غله" درون خرمن را گویند- آنگاهیکه دهقان گندم یـا دیگر غله جات (باقلی- مشنگ- جودر-جو) وغیره را از کاه جدا مـینماید آنرا یکجا جمع نموده با رسومات دهقانی "سپه مـی بندد" با "فی" یـا اسبابیکه از چوب ساخته شده "راش بیل چوبی" براین غلهء جمع شده نقش هائی را خط مـیکشد- وبالایش یک دانـه سیب ویـا چیزی دیگری را گذاشته- درون پهلوی نزدیک بـه این "سپه" بوی خوش را بالای آتشی کـه روی سنگی ویـا ظرفی مـیگذارند انداخته که تا از طریق سوختن درون آتش بوی عطرآگین آن خرمن را فرا گیرد وبعد هم با پیمانـهء "چوبی" غله را از خرمن درون جوال ها انداخته حساب مـیگیرد وبه خانـه انتقال مـیدهد وبه چاه غله یـا کندوی غله مـیبرد- بواسطهء آن پیمانـه همـه ساله خرمن را توسط آن مـیگیرد اندازه محصول غلهء خود را درون مقایسه با سال گذشته یـافته وهم اندازهء مصرف خانوادهء خود را کـه در هرسال معلوم هست که چه مقدار غله بـه خانواده تکافو کرده ویـا داشته باشد را معلوم مـینماید- اگر دربارهء رواج "سپه" برداری بصورت مفصل صحبت شود سخن بـه درازا مـیکشد کـه ضرورت بـه نوشتن یک رساله چندین صفحه را خواهد داشت- لذا بـه همان معلومات مختصر فوق کفایت مـینماییم.
کلمـه "ریشامـه" درون تلفظ فارسی بدخشان ریش هایم را معنی مـیدهد کـه واضیح مـیباشد.
هرگاه با فارسی محل زیباکی وغارانی- یغدرو وبخشی از اشکاشم درون مـیان دو نفر کـه هردو از همان مناطق با شند صحبت مشود وبه لهجهء مروج خودشان صحبت نمایند فارسی گویـان دیگر نقاط افغانستان چون کابل- پروان- مزارشریف- هرات وغیره بسیـار هم کم صحبت آنـها را مـی فهمند-گرچه درین سالها زبان معیـاری فارسی از طریق معارف ورفت آمدها بـه شـهرها درمـیان مردم گویش های قدیمـی این محلات را زیر پوشش گرفته کم رنگ ساخته هست اما با آنـهم هنوز آن گویش های محلی- لهجهء قدیمـی را مردم استعمال مـینمایند مثلأ یک اشکاشمـی اگر بگوید کـه "ننیم یک ویرک را بـه فراش برد و فرغمچ سیـه را از پلر بـه تگاو نشیو کرد" فهم آن به منظور فارسی زبان های تذکر یـافته درون فوق بسیـار مشکل حتی بیگانـه هست حالانکه شاید این کلمات وهم زبان محلی وبومـی "دروازیـان" را مـیتوان دروازهء محلی نخستین گویش زبان "دری" یـا "در دری" کـه دیگر بـه زبان علمـی وملی همـه کشورهای قلب آسیـا جای زبان نوشتاری عرب را کـه به مردم ما بواسطهء استعمار "اموی"- "عباسی" تحمـیل شده بود گرفته ومبدل شده هست بوده باشد. معنی آن جملات بالا یـا گویش اشکاشمـی "دری" این هست "ننیم- مادرم یک ویرک- مـیش نازا را بـه فراش- قوتن یـا جای نگاه داشت ان وبزها درون ایلاق وفرغمچ- تورپی مادهء نازا سیـه را بـه تگاو- قریـهء کـه از ایلاق پائین است- "تگاو یعنی پائین" نشیو- نشیب کرد یـابه پایـان روان کرد. اگر بـه لهجه دری دروازی بگویم "همزه شریکان درکابی" همچنان هست که مردم کابل آنرا نمـی فهمند حالانکه معنی آن این است. (اندیوالان من درکجا هستند.
واین خود نشان دهندهء فرقیت لهجه های "دری" پامـیری وهمچنان زبان بومـی دری "دروازیـان" بدخشان با دیگر نقاط کشور مـیباشد- گرچه جوهر آریـا ویجهء دیروز وامروز بـه همـه آریـاتباران تعلق دارد وهمـه آریـاتباران درون هر کجائی کـه ساکن هستند همـه فرزندان این خانواده شماریده مـیشوند- اما درون مـیان آریـا ویجه هویت های مشخص زبانی- هرهنگی بخصوص اویستائی که تا عصر حاضر بـه شکل اقوام تبارز نموده هست که از آن نباید انکار نمود.
وبا این تبارز مختلف تاریخی- فرهنگی هویت مذهبی نیز درون جریـان حرکت تاریخی ملت ها بسوی تصاحب قدرت ویـا مقابله با قدرت ها از طریق ایجاد پدیدهء نوتر فرهنگی همرا گشته کـه با ساختارهای قومـی وزبانی- منطقوی فرهنگی واجتماعی- سیـاسی- اقتصادی وغیره هویت مشخص عدهء از اقوام را مثلأ درون بدخشان مشخص مـینماید-
بعقیدهء نگارنده وحدت مـیان اقوام ساکن درون کشور را مـیتوان از طریق تحکیم پیوندهای ملی با معرفی وافتخارات وسهم خدمات تمدنی آنـها درون تاریخ تمدن آریـا ویجه وهمـهء بشریت وشناخت واحترام بـه حقوق آنـها از طریق یکدیگرفهمـی ویکدیگر پذیری بـه صفت برادر- بدون تبعیض- تعصب- برتری جویی وچشم پوشی از حقیقت یکدیگر تأمـین کرد. با حق اشتراک همـه اقوم درون تمام عرصه های حیـات مـیتوان وحدت واقعی را مثلأ درون ولایت بدخشان تأمـین کرد وبدخشان را متحدأ درون جمع ولایـات کشور درون خانوادهء وحدت ملی قرار داده ضامن موجودیت افغانستان مستقل- دارای حاکمـیت ملی ترقی وصلح ودیموکراسی وافتخارات تاریخی- فرهنگی حفظ نمود. بدخشان متحد و برادر حتما افتخار کند کـه با داشتن وثیقه های زنده نیـاکان از جمله فرهنگ پامـیرات خود آئینـه انعکاس تمدن و فرهنگ آریـا تباران درون تاریخ پر افتخار وطن خویش است.
ناگفته نباید گذاشت کـه با زبان های شغنانی- واخانی نیز اشعار زیـادی را شاعران پامـیری زبان سروده اند کـه ما درین اثر نمـیتوانیم آنـها را ارقام نمائیم- مـیخواهم آنـها را درون رسالهء جداگانـهء بعدها اگر خدا بخواهد جمع آوری نمایم.
بزم دف با نام "شاعری" کـه سروده هایش را یکچندی درون بالا برشمردیم را با چند واژهء از زبان اشکاشمـی بپایـان مـی بریم. " ریموزد=آفتاب" "لمـیک=مـهتاب" "باد=شمال" "خاک=شت" "وژبخاک=زن" "مولوک=مرد" "زامن=بچه" "شتاک=" "غندم=گندم" "کرش=پتک" "فیک=آب" "گاله=نان" "وژنی=ارزن" "عرش فر= درون عرش یـا مـهر" "پزینوکوز=دانا" وغیره...
نوحه: درون پامـیرات سوگواری ها که تا کنون هم با نوحه وپوشیدن لباس کبود وسیـاه همراه مـیباشد- ونوحه آهنگ رسمـی مراسم سوگواری هست که از پیشینـهء تاریخی آن هزاران سال مـیگذرد وتا کنون بـه حفظ گردیده است. این آهنگ را زنانی کـه در خواندن آن بصورت دسته جمعی مـهارت دارند اجرا مـینمایند- درون طی سه روز سوگواری به منظور وفات یـافته نوحه صورت مـیگیرد- درون نوحه خوبی ها- هنرهای متوفا- وراجع بـه فنا پذیری یـا تغیرمرگ انسان سروده ها بـه شکل رباعی با آهنگ مشخص اجرا مـیگردد- یکنفر از زنان با صدای بسیـار موزون وتأثیرناک اول رباعی را گفته ودیگران با او هم آوازی کرده مصرع را بپایـان مـیبرند.
در شاهنامـه فردوسی راجع بـه نوحه معلومات زیـادی موجود هست از جمله نوحهء "سیـاوشان" درون مرگ سیـاوش فرزند کیکاؤس شـهزادهء ایران کـه در غربت توسط افراسیـاب وهمدستان او "دمور"- "گروی" وبرادرش "گرسیوز" کشته شد- حتما تذکر داد کـه بین مویـه یـا نوحه وخروش یعنی افغان وآه فرق است. زیرا مویـه یـا - نوحه نوعی از خواندن زیبای آهنگ تراژیدی آریـائی هست که عزت وغرور ملی شجاعت مردانگی-سخاوت وجوانمردی- نیکی وبزرگی مردان وزنان آریـایی را ترنم مـینماید.
بـــــرفتند با مــــــــــویـه ایرانیـان بر آن سوگ بسته سواران مـــــــیـان
همــــــــه جامـه کرده کبود وسیـاه همــــی خاک برسر بـه جــــای کلاه
شاهنامـه صـ145
و یـا کشته شدن "سهراب" نادانسته بواسطهء زخم خنجری کـه پدرش "رستم" جهان پهلوان بر او وارد نمود- همچنان نوحه درون مرگ اسفندیـار روئین تن کـه با توطئه پدرش به منظور بستن "رستم" عملأ اعزام گردید ورستم ناچار به منظور دفاع از حیثیت وشخصیت ملی اش با او جنگید واو کشته شد همچنان نوحه درون مرگ رستم جهان پهلوان کـه برادر ناتنی ونامردش بنام "شغاد" با دسیسئه پادشاه کابل او را بـه چاه انداخت وبعدأ جان سپرد یـاد آوری گردیده است.
در واخان آهنگ آن بـه جز از سوگواری درون ایلاق ها هم آنگاهیکه یکی از بزرگان محل بـه ایلاق بیـاید بـه استقبالش این آهنگ با کمـی فرقیت کـه با آهنگ نوحهء سوگواری فرق دارد بواسطهء زنان خوش آواز خوانده مـیشود کـه آنرا بلبلی مـینامند. کـه در صفحات قبلی تذکر دادیم.
اما مویـه یـا نوحه درون شاهنامـه هم با همـین آهنگ مروج درون پامـیرات بدخشان با لباس سوگواری کـه اکنون هم رواج دارد یکسان تعبیر مـیگردد. چنانچه فردوسی سروده
"فـــرنگیس" بشنید رخ را بخست مـیانرا بـه زنـــــــــار خونین ببست
پیـاده بیـامد بـه نـــــزدیک شـــــــاه بخون رنگ داده رخان همچو ماه
در مرگ شیـاوش:
بـــــــــرفتند با مـــــــــــــویـه ایرانیـان برآن سوگ بسته سواران مـیـــــان
همـــــــه دیده پرخون ورخساره زرد زبان از سیـاوش پر از یـاد کــــرد
همــــــــــه جامـه کرده کبود وسیـــــاه همـه خاک برسر بـه جای کــــــلاه (صفحه145شـهنامـه)
رستم گریبان چاک مـیزند (وزال) رخسارهء خود را مـی خراشد درون مرگ سهراب:
چــــــو"رادآبه" تابوت سهراب دید زچشمش روان جـــوی خوناب دید
به زاری همـی مـــــــویـه آغاز کرد همــــــی برکشید از جگر باد سرد
کــــــــــــه ای پهلوان زاده بچه شیر نزاید چـــــــــــو تو زورمند ودلیر
بمــــــا درون نگوئی همـی راز خویش کـه هنگام شـــــادی چه آمدت پیش
بروز جوانی بـه زندان شـــــــــــدی بدین خانـهء مستمندان شــــــــــــــد - صـ117 شاهنامـه
خلاصه توحه که تا کنون هم با همان جزئیـات بر شمردن اوصاف متوفی وغیره با قوت تمام درون پامـیرات (شغنان- اشکاشم- واخان- زیباک- منجان- شیوه وخنج و دروازها) هنگام سوگواری ها اجرا مـیگردد.
وبعد از چراغ روشن درون روز سوم سوگواری کـه مراسم "مذهبی اسماعیلیـان" درون سوگواری با آن پایـان یـافته فقط دعا خوانی بـه روح متوفا که تا مدتی باقی مـیماند- واقوامـیکه بعدها مـیتوانند از سوگوار خبر بگیرند دعا مـیخوانند ومـیروند.
چراغ روشن با غذای مشـهور خود کـه از گوشت ودلیـهء گندم از طرف شب توسط رهبر روحانی کـه یکی از حدودات مذهب هست با جماعت یکجا با خواندن آیـات از کلام الله مجید واشعار درون وصف نبوت- پیغمبران و ولایت- ا با گفتن درود (الهم صلی علی محمد وعلی آل محمد) برگزار مـیگردد.
وغذای آن بنام "پت- فر" نامـیده مـیشود- کـه هم چراغ روشن بازگویندهء فرهنگ نبرد نور با ظلمت هست وهم نام غذا کلمات "پت- فر" کـه همـه از فرهنگ اویستائی وارج نـهادن بـه مقام انسان وروح او چه درون زندگی وچه بعد از مرگ حکایت مـینمایند- چراغ روشن بـه شکل اسلامـی کنونی آن درون عمق خود عنعنـهء نبرد نور علیـه ظلمت با شعار بـه پیش بـه سوی نور را تمثیل مـینماید.
کلمـهء پت از زبان اویستائی درون زبان کنونی فارسی که تا پامـیری حفظ گردیده معنی آبرو وعزت را مـیدهد وکلمـهء فر معنای معنوی دارد کـه از قدسیت روح بزرگ وسایـه وکمک خداوند بالای سر اشخاص بزرگ کـه او را درون مشکلات- ابتکارات وغیره بـه شکل معنوی کمک مـینماید ودر عربی "ضل" گفته مـیشود را تمثیل مـیکند درون حقیقت فر یعنی بزرگی معنوی- (سایـهء خدا بالای سرش مـیباشد) ویـا ارزش و وزن معنوی را گویند.
در شاهنامـه فردوسی درون داستان های "اردشیر بابکان"- وجنگ "کیخسرو" با "شیده" پسر افراسیـاب وهمچنان دربارهء "جمشید" پادشاه "پیشدادی" کلمـهء فر استعمال گردیده کـه مفهوم فوق را مـیدهد.
کمر بست با فـــــــر شاهنشـهی جهان سر بسر گشت با اورهی -"شاهنامـه" "داستان جمشید"
بر آمد برآن تخت فرخ پـــــدر بـه رسم کیـان برسرش تاج زر
به فرمان او دیو ومـــرغ پری زمـــــــــانـه بر آسود از داوری
این بود معلومات مختصری کـه راجع بـه نوحه همراه با چراغ روشن یـا مراسم مذهبی درون جهت ختم سوگواری بیـان گردید. ناگفته نباید گذاشت کـه در جریـان سه روز سوگواری از طرف شب "مداح خوانی" نیز بپا مـیگردد کـه تا آخر "چراغ روشن" بنام دعوت فنا یکی از دعوت های معرفتی ومذهبی اسماعیلیـان نامـیده مـیشود.
"مداح خوانی" درون دعوت های دیگر کـه راجع بـه آنـها درون رسالهء "نعرهء توحید درون خرقه وکسوتها" نگارنده معلومات داده شده نیز برگزار مـیگردد مثلأ نوحهء سیـاوشان با بستن زنار خونین ویـا شال و دستمال سیـاه بر کمر یـا سر هنوز هم درون "روشان ومنجان" وغیره پامـیرات هنگام سوگواری مروج است. درون شـهنامـه آمده است: "فرنگیس" بشنید رخ را بخست+مـیانرا بزنار خونین ببست+پیـاده بیـامد بـه نزدیک شاه.... صـ143
مادرباره مداح خوانی نیـاز بـه یک پژوهش مختصری اکاد مـیک درون موسیقی پامـیرات و مجموعآ راک های مروجه درون بدخشان خواهیم داشت. نگارنده راجع بـه این گوهر وابسته بـه سرود های (ویدائی) (اریـائی) دریکی از مقالاتم تحت عنوان (ناصرخسرو و سرودهای مداح خوانی درون سواحل آموی علیـا) معلومات –
داشته ام. کـه بعدآ انشالا آن اثررا ضمـیمـه کتابم کـه درآیند مـیخواهم بـه همت عدهء از جوانان همکار بـه چاپ برسانم نموده باشم. که تا روشنی باشد درباره هنر های کهن سال وطنم به منظور خواننده گان و علاقنمدانی تاریخ فرهنگ مردم عزیزم.
زیـارت رفتن درون ماه جوزا درون اشکاشم و شغنان و غیره پامـیرات:
نمونـه های از فرهنگ کهن مذهب عناصر پرستی درون زیر پوشش رواج های اسلامـی تاکنون هم درون مـیان پامـیریـان موجود هست از جمله درون عنعنـه رفتن بـه زیـارت کـه هر سال درون ماه جوزا صورت مـیگیرد- زنان- مردان- جوانان وان واطفال با شور وشوق با مراعات نمودن عنعنات آن هنگام اجرای مراسم شرکت مـیجویند. درون اشکاشم زیـارت "بابا جعفر" درون منطقهء "گنج آباد" و "پیران سر حوض" درون "گوان دره" ودر شغنان زیـارت "پنجهء شاه" درون قریـهء "ده مرغان" یـا بـه زبان شغنانی "ویروژج" و شاه کاشان درون "سرچشمـه" یـا "تمـیف" مناطق برگذاری این مراسم مـیباشند کـه بطور مختصر راجع بـه آن صحبت مـینمایم. درون تاریخ مسطور هست آریـائیـان درون منطقه با اشکال مختلف مانند احترام وعقیده بـه "مـیترا" یـا "خورشید" و"مـهر" وآب وخاک- باد- آتش وغیره با اصولات وفروعات خویش قبل از پذیرش ادیـان زردشتی وبودائی وغیره بـه عقاید مردم را تشکیل مـیداد- این مناطق کـه در فوق تذکر یـافت واکنون بـه صفت زیـارت اسلامـی نزد مردم محسوب مـیگردند- همان نقاطی اند کـه عبادت آریـاتباران آن عهد درون آنجا صورت مـیگرفته است. همـه ساله درون همـین ماه جوزا مطابق بـه سنت های مذهبی آنوقت جهت احترام هنگام طلوع به منظور خورشید وفیض جستن از آب دریـاچهء اشکاشم کـه او را از برکت پیران سر حوض گوان دره باعث شادابی ومحصولات زراعتی خود نیز مـی پنداشتند بـه منطقه رفته مراسم را بجا مـیآوردند. درون بغل تپهء "شیرتند" دشت "گنج آباد" تاکنون هم دیواره های صف بسته کـه همچون ردیف زمـینـه پایـه با ارتفاع نیم متر بلندی وطول صد متر وعرض سه متر موجود است. کـه حکایت از همان دوران مـینماید. درون واخان درمحلات( خندوت ) یـا (خنداتا) وبروغیل – قزده نیز علامـه های آن با قلاع بزرگ موجود است.
در(گنج آباد) تعداد این دیواره های ذکر شده از پائین که تا بالای تپهء "شیرتند" هفت صف مـیباشد کـه مردم آن دوران مطابق اصولات عقاید خود قبل از طلوع خورشید بالای آنـها بـه شکل منظم هفت صف ایستاد شده وبه خورشید این موجود حیـات بخش کائینات سر احترام فرود مـیآوردند وبعدهم چهل مرتبه درون اطراف معبدی درون همـین منطقه بالای دشت گنج آباد "بابا جعفر" طواف کرده شیطان ویـا اهریمن را سنگ مـیزدند.
در زمان کنونی هم مردم بـه دور زیـارت "بابا جعفر" همـینگونـه طواف کرده وبا خواندن درود الهم صلی علی محمد وعلی آل محمد چهل مرتبه شیطان را سنگ مـیزنند وبعد درون آنجا خیرات کرده جشن مـیگیرند. وبز را قربانی کرده – بالای تخته سنگ های آراسته شده برچشمـهء این زیـارت خمـیر کرده نان فتیری مـی پزند- واز چشمـهء آن آب نوشیده دست ها را بعمق آن مـیبرند که تا فال نیکو از آنچه مراد درون دل دارند گرفته با شند – وبعد از خوردن خیرات وشادی وسرور هربا مقداری "تبرک" از غذای خیرات شده بعد از غروب آفتاب بـه خانـه ها مـیآیند. ناگفته نماند کـه خاتمـهء این عنعنـه با دعای بسیـار بلیغ وزیبا از نگاه صنعت ادبی متأثر از تشیع اسلامـی درون صحن زیـارت کـه یکی از خلیفه های مذهبی "ماذون اصغر" آنرا مـیخواند ومردم آمـین مـیگویند پایـان مـی یـابد. درین روز کـه مراسم آن از شکل کهن عهد پیشدادیـان کیـانیـان وغیره بـه شکل کنونی اسلامـی با تغییرات تبدیلات تاریخی را درون خویش پذیرفته مردم از قریـه جات دوردست اشکاشم نیز اشتراک مـی نمایند. وچه بسا فرزندانیکه درین روز تولد مـیشوند نام "مزاری" بر آنـها نـهاده وبه آن افتخار مـیکنند. نگارنده راجع بـه احولات روایتی بابا جعفر وپیران سرحوض وغیره زیـارات درون رسالهء "پیران کوهستان" معلومات داده ام کـه انشاالله بعداز طبع بـه دسترس خونندگان قرار خواهد گرفت.
نوت: گنج آباد کنونی کـه متشکل از زمـین های زراعتی مردم اشکاشم هست دارای نـهر کلانی مـیباشد کـه آنرا سراپا آبیـاری مـیکند درون عهد پادشاهان کهن آریـائی حتی قبل از مـهاجرت آریـائیـان ازین مناطق بسوی هند – ایران وغیره این دشت زراعتی کنونی پراز قریـه وقصبات بوده کـه اکنون هم از هرجای آن آثار آبادی ساختمانی واشیـای چون مـهره وکوزه وغیره بدست مـیآید. نـهر آن درون زلزله سال 123 هـ خراب گردیده کـه بعدها توسطی بنام مـیرگنج آباد شد وگنج آباد مسمـی گردید.
پایگه دوانی اسپ ها درون واخان!
این عنعنـهء کـه از کهن ترین دوران های حیـات آریـاتباران واکثر مردمان مشرقزمـین مـیراث باقیمانده همـه ساله درون روز نوروز درون ولسوالی واخان اجرا مـیگردد. گرچه قبل از شیوع مرض جنگ های خونین بعد از کودتای 26 سرطان محمد داوود خان این جشن تاریخی- سپورتی درون ولسوالی های پامـیرات بدخشان "اشکاشم" "زیباک" ودیگر نقاط چون منجان- شغنان وشیوه- دروازها واکثر بدخشان نیز اجرا مـیگردید ولی بعد از شیوع مرض خانمان سوز برادرکشی تحمـیلی توسط قدرت ها بر کشور ما- تنـها طی سالهای اخیر این عنعنـه را مردمان واخان همـه ساله با دواندن اسپ ها بجا مـیآورند کـه "پیگهء اسپ ها" نامـیده مـیشود اسپ دار به منظور آماده ساختن اسپ خویش درون ماه حوت شب وروز اسپ های خود را "خنک" مـیگیرند یعنی کاه وجو را بـه موقع معین درون تفاوت با مواقع دیگر بـه او مـیدهند شب و روزها او را مـیگردانند- عرق مـیکشند که تا اسپ چربوی خود را کم کند وآمادهء مسابقه گردد. سوار اسپ دوان حتما بر پشت لچ اسپ درون روز مسابقه سوار شود- البته کـه در سواری ماهر وآشنا باشد که تا بتواند تاب سواری بالای اسپ لچ یـا را هنگام دوش بـه فاصلهء تقریبآ5الی10 کیلومتر داشته باشد- اسپ های دوند کـه مسابقه را مـیبرند از طرف مردم با شیرو نبات- چپن- لنگی به منظور سوار کار استقبال مـیشوند- ونام شان سرزبانـهای مردم منطقه افتاده- توصیف مـیگردند- بعضی از اسپ های دوند از قهرمانی خود دفاع نموده چند سال پی هم درون پیگه اول مـیشوند- واین تعلق بـه نگاه داشت اسپ دار ومـهارت او درون آماده ساختن اسپ رای مسابقه مـیباشد. از پیروزی آن درون مسابقه صاحبش درون مـیان مردمان احساس شائستگی وغرور لیـاقت خانوادهمـیکند- ومعنی "گشتاسپ" یـا صاحب اسپ های تیز رونده را درون منطقه بخود گوئیـا اختصاص مـیدهد.
"گشتاسپ" همان پادشاه بزرگ خانوادهء "اسپه" مـیباشد کـه او را بـه نسبت اسپان تیز رونده اش "گشتاسپه" مـیگفتند- "صاحب اسپان تیز رونده". بگفتهء دقیقی درون شاهنامـه-
چو گشتاسپه را داد لهــــــر اسپه تخت ببالید بر خویش افــــــــــروخت بخت
او پسر "لهراسپ" پادشاهی کـه کیخسرو آخرین شاه "کیـانی" مطابق بـه روایت شاهنامـهء "بزرگ فردوسی" پادشاهی را بـه او سپرد. وخودش از شاهی کناره گیری کرد وغائب گردید. کـه داستانش درون جلد سوم شاهنامـه حکایت گردیده است. بنا بـه روایت های موسفیدان درون واخان واشکاشم!
"گشتاسپ" اسپ های دوند را با پیگهء آنـها همـه ساله انتخاب مـینمود- وجشن آنرا درون روز نوروز برگزار مـینمود- او زمستانـها درون بلخ بسرمـیبرد وآنجا پایتخت او بود ولی درون بهاران وتابستانـها بـه اشکاشم و واخان وشغنان درون مجموع بـه بدخشان (بلخشان- راغها- "بادخشان") مـیامد از بهار وتابستان گوارای این سرزمـین لذت مـیبرد. چناچه درون تاریخ ها عدهء از مأرخان ومحققین نوشته اند جنگهای زیـادی بین خانوادهء "ارجاسپ" شاه آریـائی تورانی وخانوادهء آریـائی مربوط بـه ذریـهء "ایرج" از جمله لهراسپ وگشتاسپ- اسپنداتاد اسپندیـار "روئین تن"- "زریر" درون همـین ساحل "اخشا" یـا "اکسوس" آمو صورت گرفته کـه در اثبات آن روایـات مردمـی حقیقت را تأئید مـینمایند. بـه جز از تواریخ بزرگان دیگر با استفاده از شاهنامـه فردوسی کتب زیـادی بواسطهء محققین جوان از جمله داکتر صاحب نطر مرادی – خوش نظر پامـیرزاد وغیره درون دوران کنونی از 2000 م بـه این سو دربارهء تاریخ سواحل آموی علیـا "پامـیر بدخشان" وسفلی "تخارستان" نوشته شده کـه معلومات فرهنگی فراوانی نیز درون آنـها درج مـیباشد وبه تکرار- وتاکید به منظور جوانان آگاه اینوطن بازهم حتما یـاد آور کـه ولایت بدخشان همچون دیگر ولایـات تاریخی کشور مشحون از تمدن وفرهنگ "دست اول" به منظور تحقیقات علمـی- تاریخی- فرهنگی- سیـاسی- اقتصادی- اجتماعی وغیره مـیباشد کـه تا حال توجه عمـیق بـه آن صورت نگرفته- ودیگران از دست آورد های این مجموعهء فوق بنام خود وفرهنگ خود استفاده کرده افتخارات سنن وارزش های آنرا بخود اختصاص داده اند.
پس برهمـه فرزندان راستین وجوانمردان دانشمند این سرزمـین هست که درون زیر لوای تحکیم وتقویـه پیوندها- وحدت- اخوت- تقرب مذاهب به منظور تجلای حقیقت خودشناسی ملی خویش کار وپیکار سالم، هوشمندانـه- و وطندوستانـه را متداوم ساخته مبارزه نمایند.
وحسبنا و نعم الوکیل.
ویرایش وکمپیوتر توسط: ابراهیم بیک "ابراهیمـی"
2/4/1392 هجری شمسی
[فرهنگ عامـیانـهء پامـیر بدخشان جواب مسئله ع اسب نعل کفش]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 19 Aug 2018 15:55:00 +0000